با ما چه رفته است که خورشید مهرمان
با ما چه رفته است که خورشید مهرمان
در زیر ابرهای کدورت نهان شدست
با ما چه رفته است که ناگاه از دو سو
گل گفتن و شنیدنمان،بی زبان شدست
بر ما چه آمده که دل مهربانِ تو
ناگاه با من اینهمه نا مهربان شدست
بر ما چه آمده که ناگاه جاممان
جایِ شکر دوباره پر از شوکران شدست
چیزی که دوست خواست ندانم چرا نشد
دانم همان که دشمنان خواست همان شده ست
در چله شگفتی خویش،باغمان
پژمرده ی طلسم کدام خزان شدست؟
زخمی زدی عمیق تر از انزوا به من
بیهوده نیست منزوی ات ناتوان شدست
#منزوی
در زیر ابرهای کدورت نهان شدست
با ما چه رفته است که ناگاه از دو سو
گل گفتن و شنیدنمان،بی زبان شدست
بر ما چه آمده که دل مهربانِ تو
ناگاه با من اینهمه نا مهربان شدست
بر ما چه آمده که ناگاه جاممان
جایِ شکر دوباره پر از شوکران شدست
چیزی که دوست خواست ندانم چرا نشد
دانم همان که دشمنان خواست همان شده ست
در چله شگفتی خویش،باغمان
پژمرده ی طلسم کدام خزان شدست؟
زخمی زدی عمیق تر از انزوا به من
بیهوده نیست منزوی ات ناتوان شدست
#منزوی
۲۴.۶k
۲۳ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.