گرگینه ماه
سمت کمد لباسم رفتم و لباس گرم پوشید در کمد رو بستم و به سمت پنجره اتاقم رفتم نظریک پنجره از حرکت ایستادم با به یاد آوردن دوربینم که بر نداشتم چشم هام رو روی هم فشار دادم چیز خوبی که اتاق داشت این بود که کامل نور ماه و خورشید روشنش می کرد و به نظرم برای من ی مزیت خیلی خوب بود فوری به سمت میز مظالعه ام رفتمو برش داشتم و انداختمش دور گردنم و باز به سمت پنچره اتاقم حرکت کردم پنجره رو باز کردم و پای راستم رو گذاشتم بیرون خم شدم و بدنمو رد کردم بعد پای چپم رو بیرون گذاشتم آروم پنجره رو برداشتم سعی کردم آروم بدون ایجاد هیچ صدایی روی سقف شیب دار خونمون راه برم به آخره به نردبان که خودم برای خودم درست کرده بودم تا هر وقت خواستم برم جنگل ازش استفاده کنم پایین رفتم و دویدم به سمت جنگل وقتی به نزدیکی جنگل رسیدم سرعتم رو کم کردم و روبه روی جنگل ایستادم اون جنگل با نور ماهی که درونش می تابید زیادی زیبا بود با لبخند نفسی گرفتم تا از نفس نفس زدنم کمتر شه بند دور بین رو از دور گردنم در آوردم و دوربین رو توی دستم گرفتم همین طور که سعی میکردم پام به جایی گیر نکنه و نخورم زمین به جلو خیره شدم با سکوت جنگل لبخندم عمیق تر شد این جنگل آنقدر ساکت بود که بعضی موقع ها احساس میکنم موجودی درونش نیست و فقط و فقط درونش گیاه هست رفتم می خواستم برم جای همیشگی جایی که همیشه برای آرامش و عکس گرفتن از ماه به اونجا میرفتم پس پا تند کردم بالاخره بعد از 40 دقیقه به محل مورد نظرم یعنی تپه آرامشم رسیدم این اسمی بود که من روی این تپه گذاشته بودم خوب چه کنیم ما دخترا همیشه رو هر چیزی اسم میزاریم دیگه با این حرفم توی ذهنم خنده کوتاهی کردم و از تپه بالا رفتم تا رسیدن به بالا ترین نقطه اش سرمو بالا گرفتمو به ماه نگاه کردم بدون گرفتن نگاهم روی زمین نشستم و بعد روی زمین خوابیدم دوربینم رو روی سینه ام گذاشتم حس خوبی بهم میداد اینه روی سبزه ها خوابیده بودم بوی خاک آسمون شب پر ستاره و ماه همه و همشون بهم حس خوبی میداد چشم هام رو بستم و نفس عمیقی کشیدم از حس خوبم کوتاه خندیدم و گفتم: « سلام ماه من خوبی امشب هم دیدی اومدم دیدنت همش لحظه شماری میکردم زودتر شب بشه با بیایم سر قرارمون»
با خنده گفت: « ایگوووو ماه من خجالت کشید»
ماه پشت ابر ها پنهان شد دوربین رو از زوی سنه ام برداشتم و کنارم گذاشتم و بلند شدم و نشستم دسم هام رو به عقب برم و تکیه گاه بدنم کردم سرم رو عقب بردم و به آسمون نگاه کردم با صدای شکستن چون از جام بلند شدم با ترس آب دهانم رو قورت دادم و به اطراف نگاه کردم می ترسیدم، می ترسیدم حرفی بزنم و اون حیوان بیاد به طرفم شاید انسان بود نمیدونم نمیدونم بدون اینه نگاهمو از..
#bts #jin #jimin #jungkook #namjoon #tehyong #suga #jhope
با خنده گفت: « ایگوووو ماه من خجالت کشید»
ماه پشت ابر ها پنهان شد دوربین رو از زوی سنه ام برداشتم و کنارم گذاشتم و بلند شدم و نشستم دسم هام رو به عقب برم و تکیه گاه بدنم کردم سرم رو عقب بردم و به آسمون نگاه کردم با صدای شکستن چون از جام بلند شدم با ترس آب دهانم رو قورت دادم و به اطراف نگاه کردم می ترسیدم، می ترسیدم حرفی بزنم و اون حیوان بیاد به طرفم شاید انسان بود نمیدونم نمیدونم بدون اینه نگاهمو از..
#bts #jin #jimin #jungkook #namjoon #tehyong #suga #jhope
۸.۲k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.