عشقسیاه

#عشق_سیاه

part 42

صندلیو بلند کرد که بزنه به ته

و من رفتم روی ته خیمه زدم و صندلی خورد بهم و صندلی خورد شد

(ات از قبل درحال باز کردن طناب بود)

و بیهوش افتادم روی ته

ویوته

میخاصتن صندلیو بزنن بهم که یهویی ات اومد روم و صندلی خورد بهش و بی جون افتاد روم

+اات.. ا.. تــ
_....

ویوته

ات رو صدا میزدم ولی جوابمو نمیداد که یهویی یکی در روباز کرد
جیمین بود با یک عالمه بادیگارد

اون مردا رو گرفتن و منو ات هم بردن بیمارستان

ویوات

چشامو باز کردم داخل یه اتاق بودم که دیدم مایا دوستم بالا سرمه تا منو دید گفت

علامت مایا♡

♡ات عزیزم بیدار شدی
_عهوم

♡خوبه چیزی میخوری؟

_نه نمیخام

ویوات

داشتم با مایا حرف میزدم که یهویی یادم اومد که چی شده و به مایا گفتم


_مایا ته... ت کجاس حالش خوبه


♡.....
_مایا با توام


♡خب ات...(ناراحت

ویوات

تا مایا اینجوری رفتار کرد مطمئن شدم که ته یه بلایی سرش اومده

و از جام بلند شدمو و گفتم تو کدوم اتاقه تهههه کجاسس

♡(اتاقو گفت

ویوات

با سرعت رفتم اتاقی که مایا گفت دیدن جیمین ناراحت بالا سر ته وایستاده و یه پارچه سفید روی ته هستش و صورتشم زیر پارچه سفید بود


_جی... جیمنننن ته. ـتهــ

علامت جیمین@

@.....

_جیمین تههه چیکار شدههههه

@ات من واقعا متاسفم(ناراحت
دیدگاه ها (۵)

#عشق_سیاه part 43@ات من واقعا متاسفم ویواترفتم بالاسر ته دید...

https://harfeto.timefriend.net/17196014990163🍫چالش ناشناس🍫👻م...

#عشق_سیاه part 41بهش چیزی نگفتم که دستشو گذاشت روی زخمم جیغی...

#عشق_سیاه part40اومد سراغم میخاستم بیوفتم که ته منو گرفت و گ...

جیمین فیک زندگی پارت ۹۱#

خیانت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط