part 54
#part_54
#رها
بالاخره نیلی و نیما و سودا و سلن رفتن
یعنی هر لحظش عذاب بود
هنو سر اون داستان عاشقانه چندشی که بچه ها تعریف کردن خندم میگرفت
فکر کن منو طاها اینطور باهم رل بزنیم
جرررررررررررررر😂😂😂
شکیب-خب الان که بیکاریم چیکار کنیم
فریال-من میدونم
طاها-چیکار کنیم ؟
فریال-بریم خرید
نازی-اره
مبین.شکیب.رها.طاها_نهههههههههههههه
نازی-چرا؟
رها-نرفتی باهاش که بدونی چقدر بده
فریال-زر نزن مگه فردا نمیخواید برید مهمونی باید خرید کنید
رها-من که لباس دارم
فریال-حتما تیشرت لش با شلوار اسلش
رها-نخیر تا این حدم خنگ نیستم میدونم تو مهمونی های رسمی اینطور لباس نمیپوشن
نازی-برگام پس چی میخوای بپوشی
رها-کت و شلوار
فریال یکی کوبوند رو پیشونیش
فریال-نباید الکی امیدوار میشدم
فریال-جمع کنید بریم
بعدم دست منو کشید و با خودش به سمت در برد
رها-نازی کمکککک
نازیم اومد دکمه آسانسور زد
شت ببین من از کی کمک خواستم
بعد از کلی دنگ و فنگ رسیدیم به پاساژ
فریال-حالا ماجراجویی خفنمون شروع شد
طاها-احساس میکنم اومدم تور جهنم گردی قراره عذابای الهی رو از نزدیک امتحان کنم
فریال-ببند گلم
شکیب دستشو گذاشت رو شونه طاها
شکیب-داداش راه رفتنی باید رفت فقط بدون من پشتتم
مبین-منم هستم اگه سالم بمونم
طاها-مرسی داداشا
نازی-فیلم هندی جمع کنید ییاید بریم
فریال-اول واسه طاها لباس میگیریم
مبین-تبریک میگم انگار قراره کمتر از همه عذاب بکشی و زودتر دار فانی رو وداع بگی
طاها-شت
چندتا لباس فروشی رو دید تا بالاخره تو مغازه ۲۷ لباس مورد نظر پیدا کرد
فلایر-طاها این چطوره؟
طاها-من عمرا این مدلی لباس بپوشم
شکیب-طاها یا میری پرو میکنی یا همین کفشو از پهنا میکنم تو حلقت
مبین-منم جورابامو....حجی انقدر که راه رفتم کف پام ساییده شد الان پاهام رو زمینه کفشم کف نداره
طاها-باشه بابا میرم
رفت تو اتاق پرو و بالاخره اومد بیرون
خیلی بهش میومد یه پیرهن سفید با کت و جلیقه مشکی
فریال-وای طاها خیلی خوب شدی شرط میبندم بری اونجا بالا ۲۰ تا شماره رو بگیری
طاها-ببخشید ولی فکر کنم قراره با رلم برم مثلا😐
شکیب-خوبه مشکلی نداری؟
طاها-خوبه فقط شلوارش گشاده
نازی-کجاش گشاده بهونه الکی نیار
طاها-نیس؟
نازی-نه
یهو دستشو از رو شلوارش برداشت
فریال چشماشو بست مبینم دستشو گذاشت رو چشمای نازی
شکیب-بیشعور بی نزاکت تو ملع عام؟
طاها-حجی شلوارم زیرش هست
جررر انقدر گشاد بود که از رو شلوار پوشیده بود😂😂
لباسشو عوض کرد و یه سایز کوچیکتر گرفت
و از مغازه اومدیم بیرون
#شکلات_تلخ
#رها
بالاخره نیلی و نیما و سودا و سلن رفتن
یعنی هر لحظش عذاب بود
هنو سر اون داستان عاشقانه چندشی که بچه ها تعریف کردن خندم میگرفت
فکر کن منو طاها اینطور باهم رل بزنیم
جرررررررررررررر😂😂😂
شکیب-خب الان که بیکاریم چیکار کنیم
فریال-من میدونم
طاها-چیکار کنیم ؟
فریال-بریم خرید
نازی-اره
مبین.شکیب.رها.طاها_نهههههههههههههه
نازی-چرا؟
رها-نرفتی باهاش که بدونی چقدر بده
فریال-زر نزن مگه فردا نمیخواید برید مهمونی باید خرید کنید
رها-من که لباس دارم
فریال-حتما تیشرت لش با شلوار اسلش
رها-نخیر تا این حدم خنگ نیستم میدونم تو مهمونی های رسمی اینطور لباس نمیپوشن
نازی-برگام پس چی میخوای بپوشی
رها-کت و شلوار
فریال یکی کوبوند رو پیشونیش
فریال-نباید الکی امیدوار میشدم
فریال-جمع کنید بریم
بعدم دست منو کشید و با خودش به سمت در برد
رها-نازی کمکککک
نازیم اومد دکمه آسانسور زد
شت ببین من از کی کمک خواستم
بعد از کلی دنگ و فنگ رسیدیم به پاساژ
فریال-حالا ماجراجویی خفنمون شروع شد
طاها-احساس میکنم اومدم تور جهنم گردی قراره عذابای الهی رو از نزدیک امتحان کنم
فریال-ببند گلم
شکیب دستشو گذاشت رو شونه طاها
شکیب-داداش راه رفتنی باید رفت فقط بدون من پشتتم
مبین-منم هستم اگه سالم بمونم
طاها-مرسی داداشا
نازی-فیلم هندی جمع کنید ییاید بریم
فریال-اول واسه طاها لباس میگیریم
مبین-تبریک میگم انگار قراره کمتر از همه عذاب بکشی و زودتر دار فانی رو وداع بگی
طاها-شت
چندتا لباس فروشی رو دید تا بالاخره تو مغازه ۲۷ لباس مورد نظر پیدا کرد
فلایر-طاها این چطوره؟
طاها-من عمرا این مدلی لباس بپوشم
شکیب-طاها یا میری پرو میکنی یا همین کفشو از پهنا میکنم تو حلقت
مبین-منم جورابامو....حجی انقدر که راه رفتم کف پام ساییده شد الان پاهام رو زمینه کفشم کف نداره
طاها-باشه بابا میرم
رفت تو اتاق پرو و بالاخره اومد بیرون
خیلی بهش میومد یه پیرهن سفید با کت و جلیقه مشکی
فریال-وای طاها خیلی خوب شدی شرط میبندم بری اونجا بالا ۲۰ تا شماره رو بگیری
طاها-ببخشید ولی فکر کنم قراره با رلم برم مثلا😐
شکیب-خوبه مشکلی نداری؟
طاها-خوبه فقط شلوارش گشاده
نازی-کجاش گشاده بهونه الکی نیار
طاها-نیس؟
نازی-نه
یهو دستشو از رو شلوارش برداشت
فریال چشماشو بست مبینم دستشو گذاشت رو چشمای نازی
شکیب-بیشعور بی نزاکت تو ملع عام؟
طاها-حجی شلوارم زیرش هست
جررر انقدر گشاد بود که از رو شلوار پوشیده بود😂😂
لباسشو عوض کرد و یه سایز کوچیکتر گرفت
و از مغازه اومدیم بیرون
#شکلات_تلخ
۳۹.۵k
۰۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.