دیانا: نشستم تو ماشین و ارسلان هم گاز داد و رف ....... پی
دیانا: نشستم تو ماشین و ارسلان هم گاز داد و رف ....... پیاده شدیم رفتم تو یه فروشگاه بزرگ
ارسلان: دیانا چی میخوایم ؟
دیانا: اول یکم خوراکی و اینا .... داشتیم میرفتیم تو لاینی که خوراکی بود که چشمم افتاد به یه دختر بچه خیلی ناز بود براش دست تکون دادم و رد شدم ارباب هی غر میزد منم خودم تنها ازش جدا شدم و رفتم هرچی لازم بود خریدم و اومدم پیشش و رفتیم حساب کردیم و رفتیم که میوه بخریم و بعدشم رفتیم شیرینی و کاپ کیک خریدیم و رفتیم دم یه رستوران و ارباب کلی غذا سفارش داد و منم رفتم یکم ضرف های تزئینی خریدم و رفتیم خونه
ارسلان: دیانا برو بالا لباساتو گذاشتم رو تخت واسه شب اونا رو میپوشی
دیانا: چشم ..... رفتم تو آشپز خونه و یه رو میزی خوشکل پهن کردم رو میز و خوراکی هارو چیندم و غذا هارو هم همینطور و میوه و خلاصه همه چی درست بود و خونه هم تمیز بود
ببخشید که دیر شد
ارسلان: دیانا چی میخوایم ؟
دیانا: اول یکم خوراکی و اینا .... داشتیم میرفتیم تو لاینی که خوراکی بود که چشمم افتاد به یه دختر بچه خیلی ناز بود براش دست تکون دادم و رد شدم ارباب هی غر میزد منم خودم تنها ازش جدا شدم و رفتم هرچی لازم بود خریدم و اومدم پیشش و رفتیم حساب کردیم و رفتیم که میوه بخریم و بعدشم رفتیم شیرینی و کاپ کیک خریدیم و رفتیم دم یه رستوران و ارباب کلی غذا سفارش داد و منم رفتم یکم ضرف های تزئینی خریدم و رفتیم خونه
ارسلان: دیانا برو بالا لباساتو گذاشتم رو تخت واسه شب اونا رو میپوشی
دیانا: چشم ..... رفتم تو آشپز خونه و یه رو میزی خوشکل پهن کردم رو میز و خوراکی هارو چیندم و غذا هارو هم همینطور و میوه و خلاصه همه چی درست بود و خونه هم تمیز بود
ببخشید که دیر شد
۱۴.۰k
۰۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.