دیانا: از خواب پا شدم که دیدم ارباب رو تخت خوابه رفتم پای
دیانا: از خواب پا شدم که دیدم ارباب رو تخت خوابه رفتم پایین انگار هیچ کس نبود نه خدمتکارا نه پانیذ و نه دوستای ارباب ..... رفتم سرویس و صورتمو شستم و برگشتم بع اتاق نه وسایل آرايشي داشت نه لباس هوفف
ارسلان:از خواب پاشدم دیدم که دیانا داره دنبال چیزی میگرده .... سلام
دیانا: سلام ارباب ببخشید میشه بگین من لباس چی بپوشم ؟
ارسلان:بیا
دیانا: کجا
ارسلان:بیا دنبال من ..... بردمش تو یه اتاق بیرون خود امارت
دیانا: اینجا کجاس
ارسلان:اینجا هم لباس داره و همم وسایل دخترونه هرچی خواستی بردار
دیانا: مرسی ..... یه هودی بنفش بود که روش عکس یه پنگوئن بود اونو برداشتم با یه شلوار مام مشکی و یه کلاه سفید رفتم بالا تو امارت و رفتم تو اتاق لباسامو پوشیدم و برگشتم به اشپز خونه ارباب سر میز بود اما چیزی جلوش نبود که بخوره میزو چیدم و داشتم میرفتم که
ارسلان : کجا
دیانا: میرم تو اتاق
ارسلان:بیا اول صبحونه بخور
دیانا: اوم ..... رفتم نشستم و کم کم داشتم میخوردم که
ارسلان: امروز کارای خونه با توعه .. میخوام کل خونه برق بزنه و راستی امشب چندتا از دوستام میان اینجا همه چی درست کن غذا و میوه و اینا
دیانا: من تنهایی ؟ بقیه کجان
ارسلان: آره تو تنهایی ..... بقیه رفتن تعطیلات
دیانا: چشم ولی من نمیتونم برم خرید که
ارسلان: آره خب آماده شو با هم میریم خرید
دیانا: چشم
لایک ها به ده برسه پارت بعدی رو میزارم دوستون دارم
ارسلان:از خواب پاشدم دیدم که دیانا داره دنبال چیزی میگرده .... سلام
دیانا: سلام ارباب ببخشید میشه بگین من لباس چی بپوشم ؟
ارسلان:بیا
دیانا: کجا
ارسلان:بیا دنبال من ..... بردمش تو یه اتاق بیرون خود امارت
دیانا: اینجا کجاس
ارسلان:اینجا هم لباس داره و همم وسایل دخترونه هرچی خواستی بردار
دیانا: مرسی ..... یه هودی بنفش بود که روش عکس یه پنگوئن بود اونو برداشتم با یه شلوار مام مشکی و یه کلاه سفید رفتم بالا تو امارت و رفتم تو اتاق لباسامو پوشیدم و برگشتم به اشپز خونه ارباب سر میز بود اما چیزی جلوش نبود که بخوره میزو چیدم و داشتم میرفتم که
ارسلان : کجا
دیانا: میرم تو اتاق
ارسلان:بیا اول صبحونه بخور
دیانا: اوم ..... رفتم نشستم و کم کم داشتم میخوردم که
ارسلان: امروز کارای خونه با توعه .. میخوام کل خونه برق بزنه و راستی امشب چندتا از دوستام میان اینجا همه چی درست کن غذا و میوه و اینا
دیانا: من تنهایی ؟ بقیه کجان
ارسلان: آره تو تنهایی ..... بقیه رفتن تعطیلات
دیانا: چشم ولی من نمیتونم برم خرید که
ارسلان: آره خب آماده شو با هم میریم خرید
دیانا: چشم
لایک ها به ده برسه پارت بعدی رو میزارم دوستون دارم
۱۴.۶k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.