پارت 16 دزد پنهان
پارت 16 دزد پنهان
وقتی مطمعن شدم که رفته از پله ها رفتم پایین .....باورم نمیشه اینجا دیگه کجاس روی زمین کلی جنازه بود رد خون همه جا بود اینجا اینجا مال بابامه چرا اومده اینجا از یه در صدای جیغ میومد از اون درای آخر راهرو بود رفتم جلوتر با هر قدم که میرفتم جلو تر صدا ها بیشتر میشد که یهو صدا قط شد متوجه نمیشم یعنی چی میرفتم جلو که دیدم بابام از یکی از اتاقا اومد بیرون پشتش به من بود سریع رفتم تو یکی از اتاقا قایم شدم اتاقو که دیدم وحشت کردم پره خون بود همه جا تار عنکبوت بسته بود بابامو دیدم که رفت و در زیرزمینو قفل کرد سریع رفتم سمت اون اتاق دره رو قفل نکرده بود تا درو باز کردم یه دخترو که غرق خون بود دیدم که گوشه اتاق افتاده بود تکون نمیخورد سریع دوییدم سمتش
جین : حالتون خوبه؟ سرشو گزاشتم رو پام موهاش ریخته بود رو صورتش و نمیتونستم صورتشو ببینم موهاشو کنار زدم با صحنه ای که دیدم یه لحظه احساس کردم قلبم وایساد اون ا/ت بود امکان نداره اون به من گفت که فرار کرده وضعش واقعا بده تمام صورتش خونی بود لباساشم خونی شده بود باورم نمیشه بابام این بلا رو سرش اورده باید یه کاری کنم با دستای لرزون و چشمای پر شده از اشک میخواستم نبضشو بگیرم میزد ولی خیلی کند بود یه لحظه احساس کردم مایع گرمی روی دستم افتاد چشمامو پاک کردمو یهو بهوش اومد و شروع کرد به خون بالا اوردن دلم تیکه تیکه شد نمیتونستم نفس بکشم بعد از اون چند تا سرفه کرد و افتاد رو زمین دیگه حرکتی نکرد رفتم سرشو گزاشتم رو پام
جین : ا/ت ا/ت تروخدا تروخدا پاشو لطفا
با صدای گرفته که بزور میشنیدم زمزمه کرد
ا/ت : جین... خودتی؟
چشماش بسته بود
جین : خودمم خودمم دیگه تموم شد نمیزارم اینجا بمونی از اینجا میبرمت
ا/ت : م..ن دا..رم میم..یرم ؟
جین : معلومه که نه تو زنده میمونی من باید یه چیزی رو بهت بگم ا/ت راستش میدونم الان وقتش نیست ولی باید بدونی
ا/ت : بگ..و
جین : من دوست دارم خیلی دوست دارم ا/ت
ا/ت : .....
جین : ا/ت
ا/ت : ....
جین : ا/ت نه تروخدا بیدارشو من تازه پیدات کردم تروخدا بلند شو
اشکام میریختن نمیدونستم چیکار کنم هم من هم ا/ت اینجا زندانی بودیم زنگ زدم به نگهبانا تا بیان و درو باز کنن گفتن میان الان یه نیم ساعتی هست که منتظرم و ا/تو صدا میزنم
جین : ا/ت پاشو عزیزم پاشو دیگه داره تموم میشه
دستاشو گرفتم یخ بود نبضشو گرفتم خیلی خیلی کند بود خیلی باید وایمیسادی تا بفهمی نبضش میزنه موهاشو از روی صورتش کنار زدم و گونشو بوسیدم موهاشو نوازش میکردمو و التماسش میکردم تا نَره و تنهام نزاره
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
وقتی مطمعن شدم که رفته از پله ها رفتم پایین .....باورم نمیشه اینجا دیگه کجاس روی زمین کلی جنازه بود رد خون همه جا بود اینجا اینجا مال بابامه چرا اومده اینجا از یه در صدای جیغ میومد از اون درای آخر راهرو بود رفتم جلوتر با هر قدم که میرفتم جلو تر صدا ها بیشتر میشد که یهو صدا قط شد متوجه نمیشم یعنی چی میرفتم جلو که دیدم بابام از یکی از اتاقا اومد بیرون پشتش به من بود سریع رفتم تو یکی از اتاقا قایم شدم اتاقو که دیدم وحشت کردم پره خون بود همه جا تار عنکبوت بسته بود بابامو دیدم که رفت و در زیرزمینو قفل کرد سریع رفتم سمت اون اتاق دره رو قفل نکرده بود تا درو باز کردم یه دخترو که غرق خون بود دیدم که گوشه اتاق افتاده بود تکون نمیخورد سریع دوییدم سمتش
جین : حالتون خوبه؟ سرشو گزاشتم رو پام موهاش ریخته بود رو صورتش و نمیتونستم صورتشو ببینم موهاشو کنار زدم با صحنه ای که دیدم یه لحظه احساس کردم قلبم وایساد اون ا/ت بود امکان نداره اون به من گفت که فرار کرده وضعش واقعا بده تمام صورتش خونی بود لباساشم خونی شده بود باورم نمیشه بابام این بلا رو سرش اورده باید یه کاری کنم با دستای لرزون و چشمای پر شده از اشک میخواستم نبضشو بگیرم میزد ولی خیلی کند بود یه لحظه احساس کردم مایع گرمی روی دستم افتاد چشمامو پاک کردمو یهو بهوش اومد و شروع کرد به خون بالا اوردن دلم تیکه تیکه شد نمیتونستم نفس بکشم بعد از اون چند تا سرفه کرد و افتاد رو زمین دیگه حرکتی نکرد رفتم سرشو گزاشتم رو پام
جین : ا/ت ا/ت تروخدا تروخدا پاشو لطفا
با صدای گرفته که بزور میشنیدم زمزمه کرد
ا/ت : جین... خودتی؟
چشماش بسته بود
جین : خودمم خودمم دیگه تموم شد نمیزارم اینجا بمونی از اینجا میبرمت
ا/ت : م..ن دا..رم میم..یرم ؟
جین : معلومه که نه تو زنده میمونی من باید یه چیزی رو بهت بگم ا/ت راستش میدونم الان وقتش نیست ولی باید بدونی
ا/ت : بگ..و
جین : من دوست دارم خیلی دوست دارم ا/ت
ا/ت : .....
جین : ا/ت
ا/ت : ....
جین : ا/ت نه تروخدا بیدارشو من تازه پیدات کردم تروخدا بلند شو
اشکام میریختن نمیدونستم چیکار کنم هم من هم ا/ت اینجا زندانی بودیم زنگ زدم به نگهبانا تا بیان و درو باز کنن گفتن میان الان یه نیم ساعتی هست که منتظرم و ا/تو صدا میزنم
جین : ا/ت پاشو عزیزم پاشو دیگه داره تموم میشه
دستاشو گرفتم یخ بود نبضشو گرفتم خیلی خیلی کند بود خیلی باید وایمیسادی تا بفهمی نبضش میزنه موهاشو از روی صورتش کنار زدم و گونشو بوسیدم موهاشو نوازش میکردمو و التماسش میکردم تا نَره و تنهام نزاره
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
۳۳.۸k
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.