پارت ۲۲
#پارت_۲۲
حسابی تو حموم گریه کردم.ازحموم اومدم بیرون و لباس پوشیدم و بدون اینکه موهامو خشک کنم،دراز کشیدم رو تخت.گوشیمو ورداشتم و رفتم تو اینستا.آلما و عرفان پست گذاشته بودن از پاهاشون.تانیا هم عکسی که باهم گرفته بودیمو گذاشته بود.مردم چه فعال شدن همه پست گذاشتن.بعدیش پست آرتین بود.با اِوین و سینا و برسام و عرفان سلفی گرفته بود.خندیده بود و چاله لپ عمیقش معلوم بود.دستم رفت که آنفالوش کنم ولی پشیمون شدم.از پستش اسکرین گرفتم.نمیدونم چرا.اصن کارام دست خودم نبود.گوشیمو گذاشتم رو ساعتو خوابیدم
صبح پاشدمو یکم ارایش کردم.ولی رژمو پررنگ زدم که زخم لبم معلوم نباشه.حاضر شدمو رفتم پایین.دیدم آلما هم نشسته داره صبحونه میخوره.
_عه سلام...صبح بخیر
+سلام صبح بخیر
_دیشب چرا بی خبر اومدی خونه؟
+سردرد شدید گرفته بودم..نمیتونستم بمونم.
_آها
+سوگل میاددنبالت؟
_آره.
+باشه پس من رفتم
_صبحونه نمیخوری؟
اخع با این دهن جرخوردم میتونم چیزی بخورم
+نه...نمیتونم بخورم...خدافظ
_خدافظ
رسیدم دانشگاه..رفتم سر کلاس..دو سه نفر بیشتر نیومده بودن.یخورده نشستم که تانیا هم اومد.تانیا کلی بخاطر کار احمقانه داداشش ازم معذرت خواهی کرد.منم با کلی حرف قانعش کردم که اصن تقصیر اون نیست.تا ساعت ۳ دانشگاه بودیم.از دانشگاه اومدیم بیرون.تانیا گفت:
_میری استدیو؟
+نه میرم خونه!
_عه...مگه نباید بری اونجا؟
+من دیگه استدیو نمیرم!
_عه...آنا خر نشو..پاشو برو...اینجوری فکمیکنن چقد ضعیفی که توانایی روبه رویی باهاشونو نداری...مخصوصا آرتین
+نه اتفاقا اگه برم میگن چقد دختره پررو و آویزونه که هرحرفی بهش میزنیم و هرکاری باهاش میکنیم
بازم پامیشه میاد...بذار هرچی میخوان بگن برام مهم نیس
_باشه عزیزم...هرجور راحتی
+من میرم...خدافظ....راستی ماشین داری؟
_نه عزیزم...با تاکسی میرم
+گمشوبیا بریم بینم.
خندید وباهام اومد و سوار ماشین شدیم
_آنا فردا بیا خونمون از صبح تا شب!
+نه بخدا حو...
_عه آنا من اومدم دیگه توام باید بیای....اگرم بخاطر آرتین میگی نه که میزنم تو دهنت چون ما اصن ب اون کاری نداریم
+باشه میام.
رفتم خونه.حوصلم حسابی سررفته بود.همش میگفتم ای کاش میرفتم استدیو
حسابی تو حموم گریه کردم.ازحموم اومدم بیرون و لباس پوشیدم و بدون اینکه موهامو خشک کنم،دراز کشیدم رو تخت.گوشیمو ورداشتم و رفتم تو اینستا.آلما و عرفان پست گذاشته بودن از پاهاشون.تانیا هم عکسی که باهم گرفته بودیمو گذاشته بود.مردم چه فعال شدن همه پست گذاشتن.بعدیش پست آرتین بود.با اِوین و سینا و برسام و عرفان سلفی گرفته بود.خندیده بود و چاله لپ عمیقش معلوم بود.دستم رفت که آنفالوش کنم ولی پشیمون شدم.از پستش اسکرین گرفتم.نمیدونم چرا.اصن کارام دست خودم نبود.گوشیمو گذاشتم رو ساعتو خوابیدم
صبح پاشدمو یکم ارایش کردم.ولی رژمو پررنگ زدم که زخم لبم معلوم نباشه.حاضر شدمو رفتم پایین.دیدم آلما هم نشسته داره صبحونه میخوره.
_عه سلام...صبح بخیر
+سلام صبح بخیر
_دیشب چرا بی خبر اومدی خونه؟
+سردرد شدید گرفته بودم..نمیتونستم بمونم.
_آها
+سوگل میاددنبالت؟
_آره.
+باشه پس من رفتم
_صبحونه نمیخوری؟
اخع با این دهن جرخوردم میتونم چیزی بخورم
+نه...نمیتونم بخورم...خدافظ
_خدافظ
رسیدم دانشگاه..رفتم سر کلاس..دو سه نفر بیشتر نیومده بودن.یخورده نشستم که تانیا هم اومد.تانیا کلی بخاطر کار احمقانه داداشش ازم معذرت خواهی کرد.منم با کلی حرف قانعش کردم که اصن تقصیر اون نیست.تا ساعت ۳ دانشگاه بودیم.از دانشگاه اومدیم بیرون.تانیا گفت:
_میری استدیو؟
+نه میرم خونه!
_عه...مگه نباید بری اونجا؟
+من دیگه استدیو نمیرم!
_عه...آنا خر نشو..پاشو برو...اینجوری فکمیکنن چقد ضعیفی که توانایی روبه رویی باهاشونو نداری...مخصوصا آرتین
+نه اتفاقا اگه برم میگن چقد دختره پررو و آویزونه که هرحرفی بهش میزنیم و هرکاری باهاش میکنیم
بازم پامیشه میاد...بذار هرچی میخوان بگن برام مهم نیس
_باشه عزیزم...هرجور راحتی
+من میرم...خدافظ....راستی ماشین داری؟
_نه عزیزم...با تاکسی میرم
+گمشوبیا بریم بینم.
خندید وباهام اومد و سوار ماشین شدیم
_آنا فردا بیا خونمون از صبح تا شب!
+نه بخدا حو...
_عه آنا من اومدم دیگه توام باید بیای....اگرم بخاطر آرتین میگی نه که میزنم تو دهنت چون ما اصن ب اون کاری نداریم
+باشه میام.
رفتم خونه.حوصلم حسابی سررفته بود.همش میگفتم ای کاش میرفتم استدیو
۴.۳k
۲۸ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.