پارت

#پارت_۲۱
اومدم بیرون دیدم سینا داره با همه خدافظی میکنه.منم که ماشین نیاوردم،اشکالی نداره که بهش بگم برسونتم.فقط از تانیا خدافظی کردمو پشت سر سینا از در رفتم بیرون.

+آقا سینا؟

_جانم!

+میشه منو برسونید...آخه ماشین نیاوردم..

_آره حتما...فقط..چیزی شده؟...لبت..چشات..

جوابم خیلی احمقانه بود+نه...چیزی نشده

_بیاید...ماشینم این طرفه...

پشت سرش رفتم و تو ماشینش نشستم.

+براتون دردسر نشه؟

_نه بابا.خواهرمی دیگ

ازینکه منو خواهر خودش میدونس خوشحال شدم.

_حالا نمیخوای چیزی بگی؟

سکوت کردم و اونم دیگه چیزی نگفت.منو تا دم در خونمون رسوند و منم ازش تشکر کردم و پیاده شدم

+آقا سینا

_راحت باش سینا صدام کن...از پیشوند اقا خوشم نمیاد

+من...من دیگه استدیو نمیام...از طرف من از بقیه بچه ها خدافظی کنید.

_نمیای؟...واسه چی؟...دختر کارامون عقب میوفته

+میدونم...ولی واقعا دیگه نمیتونم

_با آرتین حرفت شده؟

+مهم نیس هیچی

_آنا..آهنگ منه ها...خیلیا منتظرشن..

+میدونم...ولی واقعا نمیتونم دیگه بیام.

_باشه...هرجور راحتی...یکاریش میکنیم دیگه...حداقل شمارموداشته باش

سر تکون دادمو شمارشو که میگفت تو گوشیم سیو‌کردم.
+خدافظ

جوابمو دادو بوق زدو رفت.رفتم تو...مامانم هنوز بیدار بود.

_سلام...پس آلما کو؟

+من حالم خوب نبود با آژانس اومدم..آلما هم با یکی از دوستاش میاد.

بدون اینکه بذارم قیافمو ببینه سریع رفتم تو اتاقمو رفتم حموم.
دیدگاه ها (۹)

#پارت_۲۲حسابی تو حموم گریه کردم.از‌حموم اومدم بیرون و لباس پ...

#پارت_۲۳گوشیم زنگ خورد.جواب دادم.عرفان بود.+جانم!_سلام خوبی ...

#پارت_۲۰جا خوردم از حرفش.دیگه اونقدرام لباسم باز نبود.نمیدون...

#پارت_۱۹رسیدیم به مهمونی.مهمونیه خیلی شلوغی بود.به عرفان یه ...

part: ①①_______________~~~~~~~~______________ویو آیرا: با یو...

ادامه پارت پنجسونیک: اوکی پس بیاد بریم... برگشتیم و از امی و...

SENARIO :: The Hunters Lave for the Devil :: PART :: ۱۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط