پارت ۲۰
#پارت_۲۰
جا خوردم از حرفش.دیگه اونقدرام لباسم باز نبود.نمیدونم چرا برعکس اِوین نتونستم جوابشو بدم.فقط سرمو انداختم پایین.چونمو با دستش گرفت و سرمو آورد بالا
_فهمیدی چی گفتم؟
نمیدونم رنگ نگاهم بود یا اشک تو چشمام که باعث شد رنگ نگاه اونم عوض بشه.دستشو محکم پس زدم و ازونجا رفتم.این مهمونیه مثلا.هرکی از راه میومد گیر میداد بهم.تازه هرزه ام خطابم میکنن.پوزخندی زدم.سعی کردم همه چیو یادم بره.تا مهمونی کوفتم نشه.دنباله تانیا میگشتم اون بیشعورم تا داداشش و پسر عموش منو گری میاوردن میزاشت میرفت.سینا رو دیدم.
+آقا سینا!تانیا رو ندیدین؟
_اوناهاش
رفتم پیش تانیا
_چته آنا؟
+بگو خب!
_فردا دانشگاه بهت میگم.
همون موقع یه پیشخدمت بهمون نوشیدنی تعارف کرد و من یدونه برداشتم.
_تو مشروب میخوری؟
+الان بهش نیاز دارم...اعصابم خورده واقعا
تانیا دیگه چیزی نگفت.گیلاسو بردم سمت لبم.لبهٔ گیلاس رو لبم بود.که یه چیزی خورد زیرگیلاسو لبهٔ گیلاس خورد به دندونمو شکست و لثه و لبم رو برید.محتویاته گیلاسم ریخت روی لباسم.سرمو گرفتم بالا.از لبم و لثم داشت خون میومد.چشمای قرمزه آرتینو دیدم.یعنی کار اون بود؟آخه چرا انقد منو اذیت میکنی؟
صدای تانیا اومد
_وای آنا لبت داره خون میاد.!
فقط داشتم تو چشای آرتین نگاه میکردم.یه دستمال از جیب داخلی کتشدرآورد.یه دستمال پارچه ای بود.دستشو گذاشت پشت سرم و دستمال و گذاشت رو لبم.هه جالبه.با حرص سرمو از دستاش بیرون کشیدم و به سمت سرویس بهداشتی رفتم.رفتم تو و درو قفل کردم و شروع کردم گریه کردن.تو اینه بخودم نگاه کردم.شبیه خون آشاما شده بودم.کل آرایشمو پاک کردم.لبن رو هم پاک کردم.بدجور بریدن بود.مخصوصا لثم.از دستشویی اومدم بیرون.تانیا نگران پشت در وایساده بود.اِوین و ارتینم داشتن از دور منو میدیدن.با نفرت تمام به جفتشون نگاه کردم.رفتم سمت اتاق پرو .تانیا هم دنبالم میومد.
_کجا میری؟
+انتظار داری بمونم؟
_بخدا نمیدونم اِوین و آرتین چشونه....منم نمیتونم چیزی بگم...منومیخورن بخدا
+مگه من گفتم کاری کن یا چیزی بهشون بگو؟
مانتو و ساپورتمو پوشیدم
+به آلما بگو آنا سرش درد میکرد رفت
(جاهای حساس رمان داره میرسه😉 😉 )
جا خوردم از حرفش.دیگه اونقدرام لباسم باز نبود.نمیدونم چرا برعکس اِوین نتونستم جوابشو بدم.فقط سرمو انداختم پایین.چونمو با دستش گرفت و سرمو آورد بالا
_فهمیدی چی گفتم؟
نمیدونم رنگ نگاهم بود یا اشک تو چشمام که باعث شد رنگ نگاه اونم عوض بشه.دستشو محکم پس زدم و ازونجا رفتم.این مهمونیه مثلا.هرکی از راه میومد گیر میداد بهم.تازه هرزه ام خطابم میکنن.پوزخندی زدم.سعی کردم همه چیو یادم بره.تا مهمونی کوفتم نشه.دنباله تانیا میگشتم اون بیشعورم تا داداشش و پسر عموش منو گری میاوردن میزاشت میرفت.سینا رو دیدم.
+آقا سینا!تانیا رو ندیدین؟
_اوناهاش
رفتم پیش تانیا
_چته آنا؟
+بگو خب!
_فردا دانشگاه بهت میگم.
همون موقع یه پیشخدمت بهمون نوشیدنی تعارف کرد و من یدونه برداشتم.
_تو مشروب میخوری؟
+الان بهش نیاز دارم...اعصابم خورده واقعا
تانیا دیگه چیزی نگفت.گیلاسو بردم سمت لبم.لبهٔ گیلاس رو لبم بود.که یه چیزی خورد زیرگیلاسو لبهٔ گیلاس خورد به دندونمو شکست و لثه و لبم رو برید.محتویاته گیلاسم ریخت روی لباسم.سرمو گرفتم بالا.از لبم و لثم داشت خون میومد.چشمای قرمزه آرتینو دیدم.یعنی کار اون بود؟آخه چرا انقد منو اذیت میکنی؟
صدای تانیا اومد
_وای آنا لبت داره خون میاد.!
فقط داشتم تو چشای آرتین نگاه میکردم.یه دستمال از جیب داخلی کتشدرآورد.یه دستمال پارچه ای بود.دستشو گذاشت پشت سرم و دستمال و گذاشت رو لبم.هه جالبه.با حرص سرمو از دستاش بیرون کشیدم و به سمت سرویس بهداشتی رفتم.رفتم تو و درو قفل کردم و شروع کردم گریه کردن.تو اینه بخودم نگاه کردم.شبیه خون آشاما شده بودم.کل آرایشمو پاک کردم.لبن رو هم پاک کردم.بدجور بریدن بود.مخصوصا لثم.از دستشویی اومدم بیرون.تانیا نگران پشت در وایساده بود.اِوین و ارتینم داشتن از دور منو میدیدن.با نفرت تمام به جفتشون نگاه کردم.رفتم سمت اتاق پرو .تانیا هم دنبالم میومد.
_کجا میری؟
+انتظار داری بمونم؟
_بخدا نمیدونم اِوین و آرتین چشونه....منم نمیتونم چیزی بگم...منومیخورن بخدا
+مگه من گفتم کاری کن یا چیزی بهشون بگو؟
مانتو و ساپورتمو پوشیدم
+به آلما بگو آنا سرش درد میکرد رفت
(جاهای حساس رمان داره میرسه😉 😉 )
۳.۴k
۲۷ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.