برده

𝐒𝐥𝐚𝐯𝐞 /برده/
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑𝟑


خشکم زده بود..قیافش زیر تاریکی شب و نور کم ماشینا ترسناک شده بود...زبونم قفل کرده بود و نمیتونستم حرفی بزنم....تا میخواست حرفی بزنه صدای اسلحه امد و از سرش خون زیادی جاری شد..وایسا ببینم یعنی مُرد؟
به همین سادگی؟یوری بیچاره هم به همین سادگی مرد...
تعادلش رو از دست داد و با سر جلوی پام افتاد و خونش کفشم رو کثیف کرد...همون موقع صدای رعد و برق و شروع شدن بارون اوضاع رو بدتر و ترسناک تر کرد...
سرم رو بلند کردم تا کسی که کی‌وو رو کشته بود ببینم...اسلحه‌اش رو پایین آورد و به جنازه جلوی پام نگاه کرد و پوزخندی زد...موهاش خیسِ خیس شده بود و روی صورتش ریخته بود و قیافش قابل دیدن نبود[اسلاید ۳]...با صدای بمی که داشت گفت...
جونگکوک: همه‌ی افرادِ اون عوضی رو بکشید...
با صداهای بلند و متعدد اسلحه دستام رو گذاشتم رو گوشام.. به یه ثانیه نکشید که همه افراد کی‌وو
پخش زمین شدند...تا حالا توی عمرم همچین صحنه ای رو ندیده بودم... بوی خون اون افراد حالم رو بدتر کرد و با دیدن قیافشون سر گیجه ی شدید گرفتم و چشمام همه جا رو تار دید و آخرین چیزی که دیدم تهیونگ بود که با شتاب به سمتم میومد....و بعد سیاهی....

(دو روز بعد)
| .ویو ا.ت. |

با برخورد نور خورشید به صورتم چشمام رو باز کردم...گلوم خشک شده بود...دستی به چشمام کشیدم و نگاهی به اطراف کردم...تو اتاق خودم[خونه‌ی تهیونگ] بودم...
با به یاد اوردن اتفاقاتی که برام افتاد از جام بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم...تهیونگ روی کاناپه نشسته بود و قهوه میخورد وقتی منو دید بلند شد و گفت..
تهیونگ: او ا.ت بیدار شدی...حالت خوبه؟
ا.ت: کی‌وو..
تهیونگ: مُرده..
ا.ت: واقعا...
تهیونگ: اره..دیگه لازم نیست بترسی...بیا بشین الان میرم یه چیزی میارم بخوری دو روزه که بیدار نشدی...حتما گرسنه ای...
با تعجب گفتم:
ا.ت: دو روز؟
تهیونگ: اره..شوک بزرگی بهت وارد شده بود...
ا.ت: کی بود که کی‌وو رو کشت؟
تهیونگ: چقدر سوال میپرسی...بگیر بشین الان غذا رو میارم...
ا.ت: ولی آخه اون کی بود که....
تهیونگ: حالا یکی بوده چه فرقی میکنه مهم اینه که مُرده..مگه...نه؟
ا.ت: اره


بعد از خوردن غذا فکری به سرم زد...به تهیونگ نگاهی کردم و گفتم....
ا.ت: تهیونگ...
تهیونگ: بله؟
ا.ت: میشه بهم...بوکس یاد بدی؟
تهیونگ: چی؟
ا.ت: میخوام که یادبگیرم از خودم دفاع کنم...
تهیونگ: تو مطمئنی؟
ا.ت: اره...کمکم میکنی که یاد بگیرم؟
تهیونگ: حتما
ا.ت:ممنونم

|یک سال بعد|
[۲۰ سالگی ا.ت]
‌ (ویو ا.ت)

باز هم یه صبح دیگه مثل هر روز بیدار شدم و صبحونه‌ام رو خوردم و لباس ورزشی ام رو پوشیدم و به سمت باشگاه حرکت کردم
بعد از ساعتی تمرین کردن
مشغول تمیز کردن رینگ بوکسی شدم که خون دهن حریف دیروزی‌ام روش ریخته شده بود..



پارت هدیه تولد🎁
دیدگاه ها (۱۷)

𝐒𝐥𝐚𝐯𝐞 /برده/𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑𝟒تو این یه سالی که گذشت من ورزش بوکس رو خی...

𝐒𝐥𝐚𝐯𝐞 /برده/𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑𝟓|ویو ا.ت|وقتی به سالن مسابقه رسیدیم اون د...

@vecar2 پیج جدیدم که توش پارت‌های اmsاتمیذارم رو فالو و لطفا...

𝐒𝐥𝐚𝐯𝐞 /برده/𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑𝟐 نفس نفس میزد گفت..تهیونگ : این کلید این ...

love Between the Tides²⁷بهش ضربه میزدم ولی ولم نمیکرد ادامه ...

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

شوهر دو روزه. پارت۷۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط