کنجکاویp

کنجکاوی"p³⁰"
"هان الیزا.. پس تویی. دختری که... هیجده سال پیش،خانوادشو از دست داد.. من رو ببخش.. دختر کوچولوم!.":kook
'الیزا'
جونگ‌کوک به الیزا گفته بود که میتواند وارد اتاقش شود و از وسایلش اگر نیاز داشت استفاده کند.
پله‌هارا تند تند بالا رفت که آماندا گفت:
"کجا به این شتابان؟؟"
الیزا لحظه‌ای مکث نکرد و همانطور که به راهش ادامه میداد گفت:
"کار دارم":Eliza
"هی ارباب نمیزاره بریم تو اتاقش"
همانطور که در اتاق را باز میکرد جواب داد:
"مهم نیست":Eliza
وارد اتاق شد و در را بست. قبل از باز کردن پاکت دنبال لپ‌تاپ جونگ‌کوک گشت.
همه جا را زیرو رو کرد اما به نتیجه‌ای نرسید. تا اینکه دستش را زیر تخت برد. کیفی بزرگ و مشکی. کیف را بیرون آورد، بازش کرد و بلاخره...
لپ‌تاپ را روی میز گذاشت و روشنش کرد. وقتی لپ‌تاپ روشن شد، پاکت را از روی میز برداشت و بازش کرد.
با دیدن تک‌تک مدارک.. آرزو میکرد که ایکاش اشتباهی به وجود آمده باشد. چشمانش را باز کند و امروز فقط یک کابوس باشد.
نمیخواست ادامه پیدا کند. پاکت را کنار گذاشت. فلش را برداشت و داخل کامپوتر گذاشت.
.... کافی بود تا الیزا باور کند جئون قاتل پدرو مادرش است.
فلش و پاکت را برداشت. لپ‌تاپ را خاموش کرد و طوری که انگار اتفاقی نیوفتاده باشد سرجایش گذاشت.
در اتاق را باز کرد و خارج شد. به سمت اتاق خودش رفت و وارد شد. در را بست و و همان‌جا پشت در نشست. انگار که نمیخواست باور کند، انگار که به چشمانش شک کرده باشد. یکی از هودی‌هایی که جونگ‌کوک برایش در کمد گذاشته بود را همراه با یک شلوار بگ برداشت و تنش کرد.
"آره. دفعات پیش نتونستم فرار کنم.. اما این بار فرق میکنه.. جئون جونگ‌کوک!!":Eliza
این داستان ادامه دارد....
*پایان فصل اول*
_______
عیدتون مبارک.
دیدگاه ها (۴۶)

تیزر فصل دو

#تک‌پارتی‌کوک[درخواستی]'بازگشت دوباره'هواپیمای خصوصی با تکان...

کنجکاوی"p²⁹"از پله‌ها پایین رفت. تنها بوی خوش غذا به مشام می...

کنجکاوی"p²⁸"دستمال را کنار گذاشت."ممنونم":kook"بابته؟":Eliza...

black flower(p,238)

ارمان عشق و نفرت پارت 5صبح شد آت خیلی درد داشت کوک رفت غذا پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط