part

part4:
_میا
صدای فریاد دختری ۱۷ ساله توجهش را جلب کرد ، برگشت تا اورا ببیند و در کمال تعجب کسی نبود جز همکلاسیش .
موهای فرفری و قهوه ای اش که جلوی چشمانش گرفته بود را کنار زد و گفت : باید باهات صحبت کنم
میا غرغرکنان گفت : اگه میخوای صحبت کنیم بدون که تازه مدرسه تموم شد و حوصله ی گوش دادن به حرف های شما رو ندارم یا میای خونمون و میگم سایکلاپس ها بخورنت یا برمیگردی خونتون و حرفی نمیزنیم .
سارا که از حمله ی غیر منتظرانه میا خشکش زده بود سر تکان داد و قبول کرد و با هم مسیر خانه ای که کسی نمیدانست انجا ممکن است چه اتفاقی افتاده باشد را پیش گرفتند
بر خلاف روز های دیگر خورشید شدیدا چشم هایشان را می زد ، ۳۰ دقیقه پیاده روی در گرمای روز خسته شان کرده بود
زنگ در را به صدا در اوردند که ناگهان چشمان سارا به آن صحنه ی هولناک خورد ، خودرویی که دقیقا وارد ساختمان مقابل شده بود و از ان دود بلند میشد و. چند نفر مشغول صحبت و بستن طناب به خودرو امداد بودند .
انگار راننده ای که به دیوار برخورد کرده بود سرش زخمی شده و بیهوش بود ،این لحظه ی اخر تنها چیزی بود که قبل از بسته شدن در امبولانس توانسنتد ببیند
چمانشان را بهم دوختند و متعجب بهم خیره شدند ، در با صدایی برایشان باز شد و وارد خانه شدند
میا غرغر کنان به ایده گفت چقدر لفتش دادی !
مثلا میخواستی یه در رو باز ک‌.....
با بلند کردن سرش و دیدن صحنه ی روبه رویی ، سارا که از پشت میا را میخواست هل بدهد تا بتواند وارد خانه شود او نیز همانند میا از چیزی که جلویشان بود شوکه شده بودند
وضعیت ایدن دیدنی بود
دیدگاه ها (۳)

part 3:تا یه هفته دیگه میتونی نگهشون داری آقای ایدن ؟! گویا ...

part 2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط