پارت ۹ معلم سخت گیر من
پارت ۹ معلم سخت گیر من
رفتم تو اتاق خواب خودم رو انداختم رو تخت که در اتاق باز شد
برگشتم دیدم رزی
رزی: ا/ت ( با گریه)
ا/ت: چیشده قشنگم
رزی : کوک زد تو صورتم
ا/ت: چی یعنی چی تو بخواب من الان میام
رزی : اوکی
ویو یک ساعت قبل
رزی : بیا تو
کوک: بیا
رزی : داداش چرا نمیزاری بریم ها
کوک: رزی تا یکی نزدم تو صورتت برو بیرون چرت نگو
رزی: اخه داداش واقعا چرا نکنه تو فکر میکنی من هرزم
کوک: نه
رزی :( با داد) پس چی داداش چیه که نمیزاری برم هاااا
کوک: رزی خفه شو ( زد تو صورتش) رزی من الان واقعا عصاب ندارم فهمیدی حالا گم شو از اتاق بیرون
رزی: (باگریه) ازت متنفرم داداش کاشکی پیش مامان بابا توی امریکا میمونم
کوک: رزی من
رزی : خفه شو ( رفت بیرون )
کوک: وای من الان عصابم خورد بود رزی رو زدم ( بچه ها بابای کوک با کوک دعوا کرد بعد کوک الان بخواطر این مثلا عصبی بود)
ویو ا/ ت
رفتم در اتاق رو زدم گفتم بیام گفت نه
گفتم منم ا/ت گفت بیا
ا/ت: کوک چیشده عزیزم چرا رزی گریه میکرد
کوک: ( با گریه رفت بغل ا/ت) ا/ت من عصبی بودم با بابام دعوا کردم رزی هم رفت رو عصابم بخواطر همین کنترلم رو از دست داداشم زدم سیلی تو صورتش
ا/ت: هیشش مرد که گریه نمیکنه آروم باشه خوب خود رزی خوابیده باشه عشقم بیا بریم رزی رو ببر اتاق خودش ها بیا
کوک: باشه ( با گریه )
ا/ت : بیا دست مال صورتت رو پاک کن
کوک: مرسی ( اشکاش. و پاک کرد و رفت رزی رو برد تو اتاق قبلیش)
ا/ت : بیا روی تخت بخواب
کوک: توهم بخواب
ا/ ت: باشه کوک ما غلط کردیم نمیریم بار ولی لطفا سعی وقتی عصبی هستی درست تصمیم بگیری باشه
کوک: باشه
صبح زود
اومید وارم خوشتون اومده باشه بای❤️🩹🫰🏻💍
رفتم تو اتاق خواب خودم رو انداختم رو تخت که در اتاق باز شد
برگشتم دیدم رزی
رزی: ا/ت ( با گریه)
ا/ت: چیشده قشنگم
رزی : کوک زد تو صورتم
ا/ت: چی یعنی چی تو بخواب من الان میام
رزی : اوکی
ویو یک ساعت قبل
رزی : بیا تو
کوک: بیا
رزی : داداش چرا نمیزاری بریم ها
کوک: رزی تا یکی نزدم تو صورتت برو بیرون چرت نگو
رزی: اخه داداش واقعا چرا نکنه تو فکر میکنی من هرزم
کوک: نه
رزی :( با داد) پس چی داداش چیه که نمیزاری برم هاااا
کوک: رزی خفه شو ( زد تو صورتش) رزی من الان واقعا عصاب ندارم فهمیدی حالا گم شو از اتاق بیرون
رزی: (باگریه) ازت متنفرم داداش کاشکی پیش مامان بابا توی امریکا میمونم
کوک: رزی من
رزی : خفه شو ( رفت بیرون )
کوک: وای من الان عصابم خورد بود رزی رو زدم ( بچه ها بابای کوک با کوک دعوا کرد بعد کوک الان بخواطر این مثلا عصبی بود)
ویو ا/ ت
رفتم در اتاق رو زدم گفتم بیام گفت نه
گفتم منم ا/ت گفت بیا
ا/ت: کوک چیشده عزیزم چرا رزی گریه میکرد
کوک: ( با گریه رفت بغل ا/ت) ا/ت من عصبی بودم با بابام دعوا کردم رزی هم رفت رو عصابم بخواطر همین کنترلم رو از دست داداشم زدم سیلی تو صورتش
ا/ت: هیشش مرد که گریه نمیکنه آروم باشه خوب خود رزی خوابیده باشه عشقم بیا بریم رزی رو ببر اتاق خودش ها بیا
کوک: باشه ( با گریه )
ا/ت : بیا دست مال صورتت رو پاک کن
کوک: مرسی ( اشکاش. و پاک کرد و رفت رزی رو برد تو اتاق قبلیش)
ا/ت : بیا روی تخت بخواب
کوک: توهم بخواب
ا/ ت: باشه کوک ما غلط کردیم نمیریم بار ولی لطفا سعی وقتی عصبی هستی درست تصمیم بگیری باشه
کوک: باشه
صبح زود
اومید وارم خوشتون اومده باشه بای❤️🩹🫰🏻💍
۶۱.۹k
۱۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.