My vampire partner part : 5

اِما از بالای دو طرف شانه هایش به پشت سرش و درختان نگاه کرد تا متوجه شود ، مخاطب توای آن مرد کیست
خودش بود
گندش بزنند!
مرد دیوانه منظورش به اِما بود
مرد دستش را بالا گرفت و به او اشاره کرد که به سمتش برود، انگار مطمئن بود که اما اینکار را خواهد کرد
+ آمم...من نمیشناسمت
سعی کرد عقب عقب برود ولی پایش به نیمکت برخورد کرد
مرد به رفتن به سمت اِما ادامه داد و میزی که بینشان بود را نادیده گرفت
آن را مثل اسباب بازی بسمتی پرت کرد
دیوانگی و خشم در چشمان آبی کم رنگش در حال سوختن بود
همچنانکه مرد به او نزدیکتر میشد اما میتوانست خشمش را با شدت بیشتری حس کند و این برایش ناخوشایند بود چون او از نوعی نبود که در شب هرگز طعمه باشد و توسط یک شکارچی تهدید شود
و چون در قلبش یک بزدل بود
_ بيا
مرد کلمات را بسختی از بین دندان هایش بیرون داد و دوباره اشاره کرد تا بسمتش برود
اِما با چشمان گشاد شده سرش را تکان داد ، سپس از روی نیمکت در هوا بلند شد و با فاصله از او فرود آمد و سرعتش را بسمت اسکله زیاد کرد
او ضعیف بود، بیشتر از دو روز بود که خون ننوشیده بود ولی وقتی از روی پل Archevêche بسمت خروجی جزیره میرفت ترس باعث سریعتر شدنش شد
سه... چهار بلوک را رد کرد.
نگاهی به پشت سرش انداخت و او را ندید
مرد ، گمش کرده بود؟
صدای آهنگ ناگهانی از کیفش باعث شد جیغ بکشد
قطع کرد
این یک هشدار نبود... که داستان سرایی کند
وقتی سوار هواپیما میشد ، جزئیات را میپرسید
هر چند که از قبل دنبال بهانه ای برای رفتن به خانه میگشت
لازم به اشاره به خطر نیست که باعث شود چهار نعل بسمت قبیله اش برگردد پیش خاله های والکری اش که هر چیزی که او را تهدید کنند میکشند و هر بدخواهی را نابود میکنند.
همانطور که سعی میکرد راه را بسمت فرودگاه بیاد بیاورد باران شروع به باریدن کرد.
بارانی گرم و سبک...عشاق همچنان میخندیدند و بسمت سایبان ها میرفتند....ولی تند شدن باران باعث سرد شدن هوا شد
بسمت خیابان شلوغ پر از ترافیکی رفت تا احساس امنیت کند
از کنار ماشین هایی که برف پاک کن هایشان کار میکرد و مدام بوق میزدند رد شد
تعقیب کننده اش دیده نمیشد
با کیفی که دور گردنش بود ، بسرعت مایل ها با پای پیاده حرکت کرد تا اینکه متوجه پارکی شد و بعد آن طرف فرودگاه را دید
میتوانست هوایی که دور موتور جت منتشر میشد و با گرم شدن میتوانست سایه ها رو روی پنجره ای که کشیده شده بود ببیند
تقریبا رسیده بود
اِما خودش را متقاعد کرد که مرد او را گم کرده چون سریع است
همچنین خودش را متقاعد کرد که در این وانمود کردن ها...خوب نیست

های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
برای پارت هدیه لایک هاتون بالای ۳۱ تا باشه
دیدگاه ها (۱۰)

My vampire partner part : 6

My vampire partner part : 7

My vampire partner part : 4

My vampire partner part : 3

﴿ برده ﴾۱۴. part مادرم نباید انقدر زود از پیشم میرفت تون حق ...

#رُز_زخمی_منpart. 65ساعت ها گذشتند ات در بغل جونگکوک جمع شده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط