Part³⁹
Part³⁹
برای اینکه نرفتم مدرسه پارت جدیدو گذاشتم
برای همین سعی کردم یه چیزی بهش بگم که بترسه
_میدونم توی خونه چیکارت کنم(عصبی)
برای همین دیگه ساکت شد.رسیدیم به عمارت و پیاده شدم و درو برای ات باز کردم که ات همینجوری دست به سینه نشسته بود و نگاهمم نمیکرد.عنبه ی چشمم قرمز شد چون اعصابم خیلی خورد شده بود..دستشو سفت گرفتم و از ماشین بیرون آوردمش و دره ماشینو سفت بستم و براید استایل گرفتمش و اونم میخواست داد بزنه که با دستم دهنشو گرفتم
_ات نزار اعصابم بیشتر ازین خورد شه(عصبی)
بردمش توی اتاق خودش و درشو بستم و قفلش کردم و رفتم توی اتاقمو خودمو پرت کردم روی تختو بدون اینکه لباسمو عوض کنم خوابیدم..صبح که بیدار شدم به سمت اتاق ات رفتم و درشو باز کردم که دیدم خیلی قشنگ خوابیده...اعصابم خوب شده بود ولی نمیدونم الان باهام قهره یا نه..رفتم توی اتاقم.لباسامو عوض کردم و رفتم صورتمو شستم و دوباره رفتم توی اتاق ات..
ویو ات
بیدار شده بودم ولی تاکه دیدم یکی میخواد درو باز کنه خودمو زدم به خوابی..در که بسته شد رفتم سره گوشیم..داشتم بازی میکردم که در اتاق باز شد و گوشیمو زیر پتو گذاشتم
_چیکار میکردی؟
+من؟...هیچی...
_ات معذرت میخوام...
+برای چی؟
_دیشب...
+دیشب چی؟
_واقعا یادت نیست؟؟
+نه...
_خب....ولش..مهم نیس...
+خب...باشه...
_لباساتو عوض کن بریم صبحانه بخوریم
+باشه..
تهیونگ رفت بیرون.خواستم لباسمو عوض کنم که...
لایک:⁴⁰
کامنت:³⁵
برای اینکه نرفتم مدرسه پارت جدیدو گذاشتم
برای همین سعی کردم یه چیزی بهش بگم که بترسه
_میدونم توی خونه چیکارت کنم(عصبی)
برای همین دیگه ساکت شد.رسیدیم به عمارت و پیاده شدم و درو برای ات باز کردم که ات همینجوری دست به سینه نشسته بود و نگاهمم نمیکرد.عنبه ی چشمم قرمز شد چون اعصابم خیلی خورد شده بود..دستشو سفت گرفتم و از ماشین بیرون آوردمش و دره ماشینو سفت بستم و براید استایل گرفتمش و اونم میخواست داد بزنه که با دستم دهنشو گرفتم
_ات نزار اعصابم بیشتر ازین خورد شه(عصبی)
بردمش توی اتاق خودش و درشو بستم و قفلش کردم و رفتم توی اتاقمو خودمو پرت کردم روی تختو بدون اینکه لباسمو عوض کنم خوابیدم..صبح که بیدار شدم به سمت اتاق ات رفتم و درشو باز کردم که دیدم خیلی قشنگ خوابیده...اعصابم خوب شده بود ولی نمیدونم الان باهام قهره یا نه..رفتم توی اتاقم.لباسامو عوض کردم و رفتم صورتمو شستم و دوباره رفتم توی اتاق ات..
ویو ات
بیدار شده بودم ولی تاکه دیدم یکی میخواد درو باز کنه خودمو زدم به خوابی..در که بسته شد رفتم سره گوشیم..داشتم بازی میکردم که در اتاق باز شد و گوشیمو زیر پتو گذاشتم
_چیکار میکردی؟
+من؟...هیچی...
_ات معذرت میخوام...
+برای چی؟
_دیشب...
+دیشب چی؟
_واقعا یادت نیست؟؟
+نه...
_خب....ولش..مهم نیس...
+خب...باشه...
_لباساتو عوض کن بریم صبحانه بخوریم
+باشه..
تهیونگ رفت بیرون.خواستم لباسمو عوض کنم که...
لایک:⁴⁰
کامنت:³⁵
۱۳.۸k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.