قسمت دوم پارت نهم (عشقــ گمشدهــ)
قسمت دوم پارت نهم (عشقــ گمشدهــ)
دستگیره رو کشیدم و رفتم داخل. خانم جئون :من که گفتم دارو نمیخورم برید بیرون. ات :خانم جئون. رفتم نزدیکش ات :سلام من پزشک جدیدم. خانم جئون :که چی؟ ات :چرا دارو نمیخورید. خانم جئون : میخوام زودتر بمیرم و از شر خانوادم خلاص شم. ات : ببینم شما نوتون رو دوست دارین. جانگ کوک رو میگم. با گفتن اسمش بهم نگاه کرد. خانم جئون : حتما اون پیرزنا بهت گفتن. ات : من دوستشم. البته قبلا عشقش بودم ولی الان دوستشم. خانم جئون : ا.. اسمت چیه؟ ات : ات هستم. یکدفعه لبخند زد. خانم جئون : تو ایرانی هستی درسته؟ نوم خیلی ازت تعریف کرده. یه روز اومد پیشم و گفت که عاشق یه دختر ایرانی شده که اسمش ات. خیلی دوست داشت تو رو بهم نشون بده. البته قبل از اون اتفاق. ات :ک.. کدوم اتفاق؟ خانم جئون :چون جانگ کوک دوست داشته بهت میگم راستش من چهار تا پسر داشتم که دوتاشون مردن. من و شوهرم خیلی پولدار بودیم و بیشتر پولمون رو به خیریه ها میدادیم بعد از مرگ شوهرم عموی جانگ کوک با کمک برادر شوهرم عضو مافیا شد . الان اون خیلی قدرت منده دو سه ماه پیش جانگ کوک اومد پیشم گفت که عموش تحدیدش کرده که اگه با دختر عموش نانی ازدواج نکنه خانوادش رو میکشه. شوهرم برای جانگ کوک یک شرکت خیلی بزرگ به ارث گذاشته بود و کسی جز من و پدر جانگ کوک کسی دیگه نمیدونه. ات :پس بخاطر همین بود که نانی سعی میکرد من رو از جانگ کوک دور کنه و اون سم.ببینم عموی جانگ کوک از وجود این شرکت خبر داره؟ خانم جئون :ب... بله. ات : من درستش میکنم من پسرتون رو تحویل پلیس میدم. خانم جئون :اگه بتونی ممنونت میشم من دیگه نمیتونم این همه درد رو تحمل کنم. ات : شما باید زنده بمونید داروهاتون رو بخورید من همه چیز رو درست میکنم قول میدم. بعد از خوردن داروهاش از اتاق اومدم بیرون.میسونگ : دارو هاش رو خورد ات : آره
مینا : وا.. واقعا تو خیلی خوبی. بعد از کارم رفتم خونه و به تمام اتفاقات امروز فکر میکردم. یعنی تمام این مدت جانگ کوک زیر فشار بوده من نمیدونستم. آخ خدا. توی فکر بودم که گوشیم زنگ خورد جیهوپ بود. «خ.. خودتو برسون جانگ کوک دیونه شده.. خواهش میکنم...» استرس گرفته بودم نمیدونستم باید چیکار کنم. یه تاکسی گرفتم و رفتم بطرف خوابگاه زنگ درو زدم. جین :ب... بیا داخل. رفتم داخل دیدم همه دارن گریه میکنن بغض کردم ات :چ... چی شده جانگ کوک کجاست؟ تهیونگ : از موقعی از خونت اومدیم دیونه شده دیگه نانی هم بهش زنگ زد بدتر
دستگیره رو کشیدم و رفتم داخل. خانم جئون :من که گفتم دارو نمیخورم برید بیرون. ات :خانم جئون. رفتم نزدیکش ات :سلام من پزشک جدیدم. خانم جئون :که چی؟ ات :چرا دارو نمیخورید. خانم جئون : میخوام زودتر بمیرم و از شر خانوادم خلاص شم. ات : ببینم شما نوتون رو دوست دارین. جانگ کوک رو میگم. با گفتن اسمش بهم نگاه کرد. خانم جئون : حتما اون پیرزنا بهت گفتن. ات : من دوستشم. البته قبلا عشقش بودم ولی الان دوستشم. خانم جئون : ا.. اسمت چیه؟ ات : ات هستم. یکدفعه لبخند زد. خانم جئون : تو ایرانی هستی درسته؟ نوم خیلی ازت تعریف کرده. یه روز اومد پیشم و گفت که عاشق یه دختر ایرانی شده که اسمش ات. خیلی دوست داشت تو رو بهم نشون بده. البته قبل از اون اتفاق. ات :ک.. کدوم اتفاق؟ خانم جئون :چون جانگ کوک دوست داشته بهت میگم راستش من چهار تا پسر داشتم که دوتاشون مردن. من و شوهرم خیلی پولدار بودیم و بیشتر پولمون رو به خیریه ها میدادیم بعد از مرگ شوهرم عموی جانگ کوک با کمک برادر شوهرم عضو مافیا شد . الان اون خیلی قدرت منده دو سه ماه پیش جانگ کوک اومد پیشم گفت که عموش تحدیدش کرده که اگه با دختر عموش نانی ازدواج نکنه خانوادش رو میکشه. شوهرم برای جانگ کوک یک شرکت خیلی بزرگ به ارث گذاشته بود و کسی جز من و پدر جانگ کوک کسی دیگه نمیدونه. ات :پس بخاطر همین بود که نانی سعی میکرد من رو از جانگ کوک دور کنه و اون سم.ببینم عموی جانگ کوک از وجود این شرکت خبر داره؟ خانم جئون :ب... بله. ات : من درستش میکنم من پسرتون رو تحویل پلیس میدم. خانم جئون :اگه بتونی ممنونت میشم من دیگه نمیتونم این همه درد رو تحمل کنم. ات : شما باید زنده بمونید داروهاتون رو بخورید من همه چیز رو درست میکنم قول میدم. بعد از خوردن داروهاش از اتاق اومدم بیرون.میسونگ : دارو هاش رو خورد ات : آره
مینا : وا.. واقعا تو خیلی خوبی. بعد از کارم رفتم خونه و به تمام اتفاقات امروز فکر میکردم. یعنی تمام این مدت جانگ کوک زیر فشار بوده من نمیدونستم. آخ خدا. توی فکر بودم که گوشیم زنگ خورد جیهوپ بود. «خ.. خودتو برسون جانگ کوک دیونه شده.. خواهش میکنم...» استرس گرفته بودم نمیدونستم باید چیکار کنم. یه تاکسی گرفتم و رفتم بطرف خوابگاه زنگ درو زدم. جین :ب... بیا داخل. رفتم داخل دیدم همه دارن گریه میکنن بغض کردم ات :چ... چی شده جانگ کوک کجاست؟ تهیونگ : از موقعی از خونت اومدیم دیونه شده دیگه نانی هم بهش زنگ زد بدتر
۱۷.۷k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.