Lucky-bloody
Lucky-bloody#
پارت ۴۸
-اره...
و یه آدرس بهش میده و سوار میشه
-نمیخوای سوارشی؟
به خودت میای و سوار میشی و از پنجره به بیرون نگاه میکنی
-ببخشید که ترسونمت،بخاطر خودت گفتم
چشات درشت میشه و برمیگردی سمتش
+تو الان چی گفتی؟
با تعجب نگات میکنه
-گفتم بخاطر خودت بود
+نه نه قبلش....
روشو میکنه به سمت پنجره و گلوشو صاف میکنه
-گفتم ببخشید....
یه خنده ریز میکنی و صورتتو میاری جلوش صورتش
+تو الان معذرت خواهی کردی؟جل الخالق
-خیلی خب،لوس نشو
سرجات میشینی و به بیرون از پنجره نگاه میکنی
+بالاخره اومدم ونکوور
×رسیدیم آقا
کوک کرایه رو میده و پیاده میشه و بعدم تو پیاده میشی،جلوت یه هتل پنج ستاره رو میبینی
+چرا اومدیم هتل؟
-میخوای تو خیابون بخوابی؟
+نه....ولی میتونستیم تو عما......
کوک دوباره بهت نگاه میکنی و تو لباتو بهم فشار میدی،نفس عمیق میکشه و دستتو میگیره و میبرتت سمت هتل و یه اتاق رزرو میکنه،کلید رو میگیره و سمت آسانسور میره
+گرون نیست؟
-برات مهمه؟
+اره چون عجیبه که الان پول داری
-بعدا بهت میگم،انقد سوال نپرس
آسانسور وایمیسته و میرین سمت یه اتاق و درشو باز میکنید
+واه....این اتاق خیلی خوبه.....حس میکنم سلبریتیم
کوک زمزمه میکنه
-میشه گفت تقریبا....
+چیزی گفتی؟
-ها؟ اها.....گفتن همینجا بمون من باید با یکی تماس بگیرم
سرتو تکون میدیو رو تخت هتل میشینی و لبخند میزنی،کوکم از اتاق میره بیرون
+ینی الان تو کره چخبره....
بلند میشیو پرده اتاقو میکشی تا ویو بیرون رو ببینی،خیلی قشنگ بود،غروب بود و چراغای خیابونا کم کم داشت روش میشد و نور ملایم خورشید فضا رو قشنگ تر میکرد،صدای در شنیدی و روتو کردی سمت در،کوک رو دیدی که داره گوشیشو میکنه تو جیبش
-اشکالی نداره اگه برای چند ساعت تنهات بزارم؟
+من برای سه چهار یا حتی بیشتر توی جزیره تنها بودم،اشکالی نداره
-خوبه،پس من میرم،ممکنه یکم دیر برگردم
دوباره برمیگرده سمت در ولی تو دستشو میگیری،کوک وایمیسته و بهت نگاه میکنه
+حداقل یکم بهن پول بده بتونم برم بیرون بچرخم
-چقد میخوای؟
+من از قیمتای اینجا خبری ندارم،در حدی که بتونم یه ساندویچ یا سوجویی چیزی بگیرم
دست میکنه تو جیبش و یکم پول ازش در میاره و میده بهت
-زیادتم هست،دیگه میرم
+عکی
کوک میره بیرون و درو میبنده،به پولا نگاه میکنی و لبخند میزنی
+خیلی خب،کجا برم؟
گوشیتو در میاری و تو اینترنت درباره ونکوور سرچ میکنی،یه پارک خیلی بزرگ و با فضای رنگی و آبنما های بزرگ رو برات بالا میاره و توم خوشت میاد،لوکیشنش رو چک میکنی
+دوره....ولی می ارزه
گوشیتو خاموش میکنی و میزاریش تو جیبت،کفشاتو میپوشی و از هتل میری بیرون
+عا....داشت یادم میرفت
نگاه کردی به هتل تا اسمشو یادت بمونه(هتل بوانک)
🙂
پارت ۴۸
-اره...
و یه آدرس بهش میده و سوار میشه
-نمیخوای سوارشی؟
به خودت میای و سوار میشی و از پنجره به بیرون نگاه میکنی
-ببخشید که ترسونمت،بخاطر خودت گفتم
چشات درشت میشه و برمیگردی سمتش
+تو الان چی گفتی؟
با تعجب نگات میکنه
-گفتم بخاطر خودت بود
+نه نه قبلش....
روشو میکنه به سمت پنجره و گلوشو صاف میکنه
-گفتم ببخشید....
یه خنده ریز میکنی و صورتتو میاری جلوش صورتش
+تو الان معذرت خواهی کردی؟جل الخالق
-خیلی خب،لوس نشو
سرجات میشینی و به بیرون از پنجره نگاه میکنی
+بالاخره اومدم ونکوور
×رسیدیم آقا
کوک کرایه رو میده و پیاده میشه و بعدم تو پیاده میشی،جلوت یه هتل پنج ستاره رو میبینی
+چرا اومدیم هتل؟
-میخوای تو خیابون بخوابی؟
+نه....ولی میتونستیم تو عما......
کوک دوباره بهت نگاه میکنی و تو لباتو بهم فشار میدی،نفس عمیق میکشه و دستتو میگیره و میبرتت سمت هتل و یه اتاق رزرو میکنه،کلید رو میگیره و سمت آسانسور میره
+گرون نیست؟
-برات مهمه؟
+اره چون عجیبه که الان پول داری
-بعدا بهت میگم،انقد سوال نپرس
آسانسور وایمیسته و میرین سمت یه اتاق و درشو باز میکنید
+واه....این اتاق خیلی خوبه.....حس میکنم سلبریتیم
کوک زمزمه میکنه
-میشه گفت تقریبا....
+چیزی گفتی؟
-ها؟ اها.....گفتن همینجا بمون من باید با یکی تماس بگیرم
سرتو تکون میدیو رو تخت هتل میشینی و لبخند میزنی،کوکم از اتاق میره بیرون
+ینی الان تو کره چخبره....
بلند میشیو پرده اتاقو میکشی تا ویو بیرون رو ببینی،خیلی قشنگ بود،غروب بود و چراغای خیابونا کم کم داشت روش میشد و نور ملایم خورشید فضا رو قشنگ تر میکرد،صدای در شنیدی و روتو کردی سمت در،کوک رو دیدی که داره گوشیشو میکنه تو جیبش
-اشکالی نداره اگه برای چند ساعت تنهات بزارم؟
+من برای سه چهار یا حتی بیشتر توی جزیره تنها بودم،اشکالی نداره
-خوبه،پس من میرم،ممکنه یکم دیر برگردم
دوباره برمیگرده سمت در ولی تو دستشو میگیری،کوک وایمیسته و بهت نگاه میکنه
+حداقل یکم بهن پول بده بتونم برم بیرون بچرخم
-چقد میخوای؟
+من از قیمتای اینجا خبری ندارم،در حدی که بتونم یه ساندویچ یا سوجویی چیزی بگیرم
دست میکنه تو جیبش و یکم پول ازش در میاره و میده بهت
-زیادتم هست،دیگه میرم
+عکی
کوک میره بیرون و درو میبنده،به پولا نگاه میکنی و لبخند میزنی
+خیلی خب،کجا برم؟
گوشیتو در میاری و تو اینترنت درباره ونکوور سرچ میکنی،یه پارک خیلی بزرگ و با فضای رنگی و آبنما های بزرگ رو برات بالا میاره و توم خوشت میاد،لوکیشنش رو چک میکنی
+دوره....ولی می ارزه
گوشیتو خاموش میکنی و میزاریش تو جیبت،کفشاتو میپوشی و از هتل میری بیرون
+عا....داشت یادم میرفت
نگاه کردی به هتل تا اسمشو یادت بمونه(هتل بوانک)
🙂
۱۶.۱k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.