پارت۲۱
پارت۲۱
یک ماه بعد
تو این یکماه جینا و جونگکوک برای اذیت کردن ات کم نزاشته بودن جینا هرروز ات رو به بهانه های مختلف اذیت میکنه
ات تو این یکماه حتی نتونسته با خانواده و دوستاش ارتباط برقرار کنه جونگکوک هزار نوع محدودیت برای ات گذاشته بود ات فقط میتونست تا حیاط عمارت بره
ات ویو
تو این یه ماه جینا و جونگکوک خیلی اذیتم کردن کوک منو به بهانه های مختلف میزنه ولی در حد یه سیلی و چندتا لگد من توی این یه ماه فهمیدم به کوک یه حسایی دارم من کوک رو دوست دارم اونقدری که حاظرم جونمم برای جونگکوک بدم داشتم غذا درست میکردم که در با شدت بدی باز شد جونگکوک بود که با اعصبانیت به سمت جینا رفت و اونو از مو بلند کرد و کشید وسط عمارت
جینا:ایی عشقم چیکار میکنی
کوک:ببند دهنتو تو به من خیانت میکنی(عربده)
جینا:نه من بهت خیانت نکردم
کوک:خفه شو جونگی(عربده)(جونگی بادیگارد شخصی کوکه دست راستش)
جونگی:بله ارباب
کوک:این هرزه رو میبری تو اتاق سیاه و تا میتونی شکنجش بده
جونگی:بله ارباب خطاب به بادیگارت های پشت سرش بیارینش
جینا:کوک صبر کن صبر کن باید یه چیزی بهت یکم
کوک:بنال
جینا:اون کسی که محموله هاتو لو داد ات بود
ات که تمام مدت داشت با چشمای براق به جینا نگاه میکرد با این حرف رنگش پرید ات کاری نکرده بود ولی جونگکوک چطوری فکر میکنه
کوک:چی
جینا:اون کسی که محموله رو لو داد ات بود
ات: م.. من چرا ..الکی..میگی من نبودم
کوک: جونگی جینا رو ببر
جینا:کوک نه
جینا رو بردن
کوک به طرف ات اومد
کوک:پس تو هم واسه من آدم شدی
ات: نه نه بخدا من نبودم داره دروغ میگه
کوک: الان بهت نشون میدم
کوک از موهای خرمایی و بلند ات گرفت و کشون کشون به سمت اتاقی رفتن که درش قرمز بود
ات میدونست که وارد این اتاق بشه کارش تمامه ات داشت بی دلیل شکنجه میشد برای کاری که نکرده
کوک ات رو پرت کرد کف اتاق ات با دیدن وسایل های جورواجور رنگش بدتر پرید
کوک:محموله منو لو میدی
همینطور که داشت با ات حرف میزر و رفت سمت نازک ترین شلاق
کوک: هوم محموله منو لو میدی
ات:من کاری نکردم
کوک: ببند دهنتو
کوک شروع به زدن ات کرد ات که فقط کاری که از راستش بر می اومد فقط گریه کردن بود بعد از ۳۰۰ضربه شلاق جونگکوک رفت سمت کلفت ترین شلاقش این با شلاق های دیگه فرق داست ات تمام این مدت مقاومت کرد چون فقط کوک رو دوست داشت جونگکوک شلاق رو درآورد وشروع به زدن ات کرد ات که دیگه جونی نداشت و مقاومت میکرد که بیهوش نشه بعد از ۵۰ضربه با اون شلاق
کوک نشست روی زمین پیش ات
کوک:چرا محموله های منو لو دادی ها
ات:من کاری نکردم (بیحال)
کوک:خفه شو
ات:اون داره دروغ میگه(بیحال)
کوک: پس که اینطور کوک رفت سمت........
دیگه جا نداشت
طولانی نوشتم
۶۷۰تایی شدیم
حمایت
یک ماه بعد
تو این یکماه جینا و جونگکوک برای اذیت کردن ات کم نزاشته بودن جینا هرروز ات رو به بهانه های مختلف اذیت میکنه
ات تو این یکماه حتی نتونسته با خانواده و دوستاش ارتباط برقرار کنه جونگکوک هزار نوع محدودیت برای ات گذاشته بود ات فقط میتونست تا حیاط عمارت بره
ات ویو
تو این یه ماه جینا و جونگکوک خیلی اذیتم کردن کوک منو به بهانه های مختلف میزنه ولی در حد یه سیلی و چندتا لگد من توی این یه ماه فهمیدم به کوک یه حسایی دارم من کوک رو دوست دارم اونقدری که حاظرم جونمم برای جونگکوک بدم داشتم غذا درست میکردم که در با شدت بدی باز شد جونگکوک بود که با اعصبانیت به سمت جینا رفت و اونو از مو بلند کرد و کشید وسط عمارت
جینا:ایی عشقم چیکار میکنی
کوک:ببند دهنتو تو به من خیانت میکنی(عربده)
جینا:نه من بهت خیانت نکردم
کوک:خفه شو جونگی(عربده)(جونگی بادیگارد شخصی کوکه دست راستش)
جونگی:بله ارباب
کوک:این هرزه رو میبری تو اتاق سیاه و تا میتونی شکنجش بده
جونگی:بله ارباب خطاب به بادیگارت های پشت سرش بیارینش
جینا:کوک صبر کن صبر کن باید یه چیزی بهت یکم
کوک:بنال
جینا:اون کسی که محموله هاتو لو داد ات بود
ات که تمام مدت داشت با چشمای براق به جینا نگاه میکرد با این حرف رنگش پرید ات کاری نکرده بود ولی جونگکوک چطوری فکر میکنه
کوک:چی
جینا:اون کسی که محموله رو لو داد ات بود
ات: م.. من چرا ..الکی..میگی من نبودم
کوک: جونگی جینا رو ببر
جینا:کوک نه
جینا رو بردن
کوک به طرف ات اومد
کوک:پس تو هم واسه من آدم شدی
ات: نه نه بخدا من نبودم داره دروغ میگه
کوک: الان بهت نشون میدم
کوک از موهای خرمایی و بلند ات گرفت و کشون کشون به سمت اتاقی رفتن که درش قرمز بود
ات میدونست که وارد این اتاق بشه کارش تمامه ات داشت بی دلیل شکنجه میشد برای کاری که نکرده
کوک ات رو پرت کرد کف اتاق ات با دیدن وسایل های جورواجور رنگش بدتر پرید
کوک:محموله منو لو میدی
همینطور که داشت با ات حرف میزر و رفت سمت نازک ترین شلاق
کوک: هوم محموله منو لو میدی
ات:من کاری نکردم
کوک: ببند دهنتو
کوک شروع به زدن ات کرد ات که فقط کاری که از راستش بر می اومد فقط گریه کردن بود بعد از ۳۰۰ضربه شلاق جونگکوک رفت سمت کلفت ترین شلاقش این با شلاق های دیگه فرق داست ات تمام این مدت مقاومت کرد چون فقط کوک رو دوست داشت جونگکوک شلاق رو درآورد وشروع به زدن ات کرد ات که دیگه جونی نداشت و مقاومت میکرد که بیهوش نشه بعد از ۵۰ضربه با اون شلاق
کوک نشست روی زمین پیش ات
کوک:چرا محموله های منو لو دادی ها
ات:من کاری نکردم (بیحال)
کوک:خفه شو
ات:اون داره دروغ میگه(بیحال)
کوک: پس که اینطور کوک رفت سمت........
دیگه جا نداشت
طولانی نوشتم
۶۷۰تایی شدیم
حمایت
۳۴.۷k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.