ازدواج اجباری

ازدواج اجباری

پارت۱


ویو ا.ت
سلام من کیم ا.ت هستم و ۱۸ سالمه من هنوز شغلی ندارم و میرم دانشگاه ولی بعد از ظهر ها میرم شرکت بابام یه سر به بابام و تهیونگ میزنم و شب با بابام برمیگردیم خونه
صبح شده بود دیدم که ساعت ۶:۴۵ دقیقس خواستم برم اماده شم دیدم لیا کلی پیام داده رفتم دستشویی و بعد از چند مین(دقیقه)اومدم بیرون رفتم جواب لیا رو بدم بهش پیام دادم چه وضعشه اول صبح که لیا گفت:ا.ت دختر امروز مدرسه تعطیله الکی نرو گفتم:اوکی ممنونم که خبر دادی با لیا خداحافظی کردم با خودم گفتم امروز تعطیله پس میرم پیش بابام بلند شدم موهام رو سشوار زدم یه لباس یکمی باز پوشیدم رفتم یه میکاپ لایت زدم و رفتم به راننده شخصیم گفتم بریم شرکت بابام وسط راه حوص موچی کردم رفتم یه مغازه ای تا موچی بخرم دیدم فروشنده خیلی خوشتیپه که داره با یکی حرف میزنه اونم همش جیمین جیمین صداش میزنه پس فهمیدم اسمش جیمینه رفتم موچی خریدم و زنگ زدم تهیونگ گفتم داداشی من دارم میام اونجا تهیونگ گفت:بیا اشکالی نداره این طوری حوصله ی منم سر نمیره گفتم:باش داداشی تو راهم بای تهیونگ:بای اجی جون
با تهیونگ خداحافظی کردم.............




ببخشید کم بود فردا براتون دو پارت میزارم لایک و کامنت یادت نره
دیدگاه ها (۵)

ازدواج اجباری پارت ۲ویو خودم ا.ت رفت شرکت پیش باباش و سلام ک...

لباس ا.ت داخل پارت ۱ ازدواج اجباریچی میخوای برو خونتون

معرفیه فیک کوک موضوع:ازدواج اجباریشخصیت ها:تهیونگ(برادر ا.ت)...

پروفایلم تغییر کرد گم نکنید پیجم رو بوس خوشگلا

ویو ا،ت صبح از خواب پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم کارای لازم ...

love Between the Tides¹⁹(باید اعتماد میکردم یا نه) بعد از چن...

love Between the Tides³⁸یک هفته بعد تهیونگرفتم کلاس تهیونگ:س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط