part

part12
متین-سرمو اوردم بالا و محو اون چشمای قهوه ایش شدم
چند لحضه بهم خیره بودیم که باتتپته گفتم سلام
و بعدش نیکا نشست
نیکا-خو اسکول چرا به خودم نگفتی ها منم عاشقتم عنه
متین-خیلی یهویی خودمونی شدی
نیکا-دیگه دیگه
پایان فلش بک
متین:
برای امروز قرار بود یه جشن کوچیک بادوستامون بگیریم که مثل همیشه پاشدمم یه استایل سیاه سفید زدم وبد رفتم دنیال نیکا
تارا:
بلند شدم از خواب دیشب شیفت بودم بیمارستان خواب میمود
پاشدم یه دوش گرفتم و بد امروز چون دعوت بودم به جشن یه کت و شلوارک سبز با پوتین مشکی پوشیدم چقد خوشتیپ شدم خدایا
بد یذرم ارایش و موهامم مثل همیشه فر کردمو تامام از عطر همشگیم خالی کردم و میخواستم از خونه در بیام که علی زنگ زد
علی:
از خواب پاشدم رفتم یه دوش گرفتم و یه اسایل سبز و مشکی زدم
واوووووو چقد خوشیپ شدم من
بد زنگ زدم به تارا که خودم برم دنبالش چون ویلا خارج شهر بودش نمی تونستم با استایل پارتی خودش بیاد
تارا:
همچنان منتطر علی بودم که زنگ زد گفت رسید منم رفتم پایین از روی کتم یه پالتو مشکی بلند پوشیدم که باز این علی گیر نده اخه خیلی غیرتیه .......
#زخم_بازمن
#علی_یاسینی
#رمان
خوب سلامممممممممممم
دیدگاه ها (۱)

part13 تارا: رفتم پایین بله اقارو باش باهم ست کرده اه وجدان...

اسمتو چی داره#علی_یاسینی#اسمت_وـچیـداره

لاهیجانیای عزیز حملههههههههههههههه#علی_یاسینی#نیو_کنسرت

part11 تارا: وقتی تو بغلش بودم حسابی احساس ارامش داشتم ارامش...

نفرین شیرین. پارت 1

#دوپارتی#هیونجین#درخواستیوقتی شب عروسی... ویو ات وای امروز خ...

پارت هدیهپارت چهارم خدایی این کی بود؟اصلا ولش رفتم تو مامانم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط