پارت۳
پارت۳
صورتش خیلی ترسناک بود یه زن بود با موهای دراز با اینکه موهاش صاف بود اما یجوری توی صورتش ریخته بود که ترسناکش کرده بود چشاش از کاسه زده بود بیرون دهنش تا گوشاش باز بود و حالت پاره شدگی داشت،دیگه تصورش کنین
گفتم: تو یه خیالی تو یه خیالی
یه خنده شیطانی کرد و گفت:اکه من خیالی بودم تو نمیترسیدی پس خودتو گول نزن سه خنده خیلی شیطانی کرد و پاشد رفت وسط حال و داشت میرقصید به طرز مسخره ای داشت دور خودش میچرخید دستاشو یرده بود بالا تو همون حین یادم افتادم گوشیم پیشم سریع برش داشتم دزدکی رفتم توی تماس ها میخواستم به خالم و دوستام زنگ بزنم چون خالم خونش نزدیک بود به اون زنگ زدم
که یهو یادم افتاد شارژ ندارم یهو گوشیمم خاموش شد صدای خنده شیطانیش اومد خیلی ترسیده بودم زمانی که میچرخید پیراهن سیاه درازش هم میچرخید و یکم پف میکرد شروع کرد به آهنگ خودن
زنه: لالا هواهوو(صداش میپیچید و خواب آور و گیج کننده ای داشت)
کم کم داشت سرم گیج میرفت
گفتم:بسه ترخدا بسه دیگه.
زنه: هاهاها بیا باهم یه بازی کنیم
هانا: چ چ چی؟
زنه: همون که شنیدی من میشمارم برو قایم شو
خیلی ترسیده بودم دلم خالی شد و سرم گیج میرفت چشامم سیاهی میرفت خیلی وضعیت بدی بود
دیدم زنه داره تند تند با صدای وحشتناکش میشمرد هنوز باورم نشده بود سریع رفتم سمت در که برم پیش حداقل یکی از همسایه هامون سعی کردم درو باز کنم اما نشد یهو برگشتم دیدم زنه پشتم وایساده و با قیافه وحشتناکش ناامیدانه بهم نگاه میکنه
خشکم زده بود نمیدونستم چیکار کنم اون لحظه واقعا خون به مغزم نمیرسید
زنه: میخواستی فرار کنی؟
هانا:(بالکنت) ن. ن.نه.
زنه: دروغ بگی برات بد میشه ها
هانا: چ. چیکار کنم از اینجا بری ولم کن
زنه: نه دیگه نشد من امشبو خونه شمام و باهم بازی میکنیم، حالا که من تورو پیدا کردم، باید مجازات داشته باشی دیگه...........
این هم پارت سوم
پارت بعدی شرط داره: ۱٠لایک
صورتش خیلی ترسناک بود یه زن بود با موهای دراز با اینکه موهاش صاف بود اما یجوری توی صورتش ریخته بود که ترسناکش کرده بود چشاش از کاسه زده بود بیرون دهنش تا گوشاش باز بود و حالت پاره شدگی داشت،دیگه تصورش کنین
گفتم: تو یه خیالی تو یه خیالی
یه خنده شیطانی کرد و گفت:اکه من خیالی بودم تو نمیترسیدی پس خودتو گول نزن سه خنده خیلی شیطانی کرد و پاشد رفت وسط حال و داشت میرقصید به طرز مسخره ای داشت دور خودش میچرخید دستاشو یرده بود بالا تو همون حین یادم افتادم گوشیم پیشم سریع برش داشتم دزدکی رفتم توی تماس ها میخواستم به خالم و دوستام زنگ بزنم چون خالم خونش نزدیک بود به اون زنگ زدم
که یهو یادم افتاد شارژ ندارم یهو گوشیمم خاموش شد صدای خنده شیطانیش اومد خیلی ترسیده بودم زمانی که میچرخید پیراهن سیاه درازش هم میچرخید و یکم پف میکرد شروع کرد به آهنگ خودن
زنه: لالا هواهوو(صداش میپیچید و خواب آور و گیج کننده ای داشت)
کم کم داشت سرم گیج میرفت
گفتم:بسه ترخدا بسه دیگه.
زنه: هاهاها بیا باهم یه بازی کنیم
هانا: چ چ چی؟
زنه: همون که شنیدی من میشمارم برو قایم شو
خیلی ترسیده بودم دلم خالی شد و سرم گیج میرفت چشامم سیاهی میرفت خیلی وضعیت بدی بود
دیدم زنه داره تند تند با صدای وحشتناکش میشمرد هنوز باورم نشده بود سریع رفتم سمت در که برم پیش حداقل یکی از همسایه هامون سعی کردم درو باز کنم اما نشد یهو برگشتم دیدم زنه پشتم وایساده و با قیافه وحشتناکش ناامیدانه بهم نگاه میکنه
خشکم زده بود نمیدونستم چیکار کنم اون لحظه واقعا خون به مغزم نمیرسید
زنه: میخواستی فرار کنی؟
هانا:(بالکنت) ن. ن.نه.
زنه: دروغ بگی برات بد میشه ها
هانا: چ. چیکار کنم از اینجا بری ولم کن
زنه: نه دیگه نشد من امشبو خونه شمام و باهم بازی میکنیم، حالا که من تورو پیدا کردم، باید مجازات داشته باشی دیگه...........
این هم پارت سوم
پارت بعدی شرط داره: ۱٠لایک
۴.۲k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.