ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۵۳۲

تند کیفم رو برداشتم و از چشمي نگاه کردم و وقتی مطمین
شدم رفته دویدم بیرون اسانسور تازه داشت میرفت پایین
من زودتر باید برم بیرون
سریع از پله ها رفتم پایین
پله ها رو سریع رفتم پایین و با نفس نفس تند از در خونه
رفتم بیرون
با عجله از خونه دور شدم که نبینتم و سریع رفتم سمت سر
خیابون..
تاکسی از کنارم رد شد.
تند دست تکون دادم که وایستاد و نشستم و گفتم همینجا وایسته و مضطرب برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم. ماشین جیمز تازه داشت از پارکینگ بیرون میومد. اب دهنم رو قورت دادم و منتظر شدم از کنارمون رد شه
بعد به تاکسیه گفتم بره دنبالش..
با اضطراب خيلي شديدي دستامو مشت کردم
خدايااا..
اوني نباشه که تو فکرم میگذره... لطفا... لطفا...
بچه خودش نیست
نمیتونه باشه..
جيمز..
نکنه کارش اینه؟ کارش بچه..
تلخ لبمو گاز گرفتم..
نه..نه...
زن دیگه ای در کار نیست..
اشکم از گوشه چشمم افتاد پایین
تند پاکش کردم
جیمز وایستاد.
هول به راننده گفتم تاکسی رو اونور خیابون نگه داره و با
استرس و ضربان قلب شديدي به جیمز نگاه کردم.
جلوي په خونه وایستاده بود.
پیاده شد و ماشینو قفل کرد و رفت سمت خونه که در خونه باز شد و یه پسر کوچولوي ٤،٥ ساله دوید سمتش و خودشو
جلوي په خونه وایستاده بود.
پیاده شد و ماشینو قفل کرد و رفت سمت خونه که در خونه باز شد و یه پسر کوچولوي ٤،٥ ساله دوید سمتش و خودشو
تو بغل جیمین انداخت.
قلبم ریخت.
جیمین پسرك خوشگل مو مشكي كه پیرهن مردونه قشنگ ابي اسمونی پوشیده بود رو تو بغلش بلند کرد و بوسیدش
و..
در خونه بازم باز شد و اینبار یه زن ازش بیرون اومد. یه زن با موهای فر طلايي و بلوز و دامن صورتي.. نفسم تو سینه حبس شد و بهت زده با دهن باز زل زدم
بهش.
زن با لبخند خيلي عميقي اومد سمت جیمین و دست به کمر پسر کوچولو کشید و با محبت کشید
دیدگاه ها (۳)

ظهور ازدواج پارت ۵۳۳داشتم از استرس و ناراحتی و درد خفه میشدم...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۳۴ از بغض هق هق خفيفي از دهنم...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۳۱ بچه؟ انقدر ترسیده و داغش ک...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۳۰ با تاکید و خشن :گفت من.. ن...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۷۳ اروم منو یه کم از خودش دور...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۰۸ فصل ۳ )دندونام از شدت سرما تند تند ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط