یه پسر جذاب

یه پسر جذاب...
با چشمای کشیده...
موهای مشکی و پوست برنزه و....دستای کشیده!
یه ته چهره جذاب و جدی داشت...
٪سرمشون تموم شد...میتونید مرخصش کنید...
چه صدای بمی!
_ممنون..
نکنه عاشقش شم؟
دکتره از اتاق رفت بیرون....
حس کردم بابام دستمو گرفت.....
اون دستاش گرم بود و من دستام سرد....
میتونستم انرژی خوبی از دستاش بگیرم....
تایم زیادی همکنجوری موندیم و اشکام شروع کردن به ریختن...
اومد سمتم و با انگشتاش اشکامو پاک کرد و برای چند ثانیه پیشونیمو بوسید
_دکتر گفت ضعیف شدی!
الان بهتری عزیزم؟
+مهم نیست(صدای کمممم)
_مهمه که دارم میگم....
و بلند شد و دستشو گذاشت پشتم و کمکم کرد بلند شم...
موهایی که ریخته بود تو صورتم و جمع کرد و خیلی اروم بغلم کرد و چونشو رو شونم گذاشت...
چند ثانیخ بعد متوجه اشکاش شدم....
=میدونی که.... میدونی که تاحالا بغلم نکرده بودی...(گریه)
_و چقدر پشیمونم؟...
=پشیمون؟ هه
امکان نداره...
_تو دختر منی!
دستمو گرفت و روشو بوسید..
=من بزودی ۱۹ سالم میشه و قراره ازدواج کنم...
مگه ندیدی مامان چی گفت...
_امیلی؟
=جانم؟
_ من نمیزارم دخترم ازدواج کنه...چرا بهم نگاه نمیکنی؟
=خب الان دارم نگاه میکنم...
_تو چشمام‌نگاه کن....
=.....
با دستش چونمو گرفت و سرمو اورد بالا و به چشمام خیره شد....
داشتیم ارتباط چشمی میگرفتیم که همون دکتر کراشه اومد داخل و به بابا گفت بره بیرون...
_چرا(جدی)؟
٪لطفاا...میخوام ازشون ازمایش بگیرم....#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
دیدگاه ها (۱۰)

اوه...باید باهاش تنها بشم...(ویو جیمین)از اتاق با هزار تا چو...

وقتی پریودی..

(امیلی)تو اتاقم بودم‌..داشتم درس میخوندم که دیدم در زدن‌...و...

وقتی بین بچه هاش فرق میزاشت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط