وقتی پریودی..
چشمامو بعد از یک شب جانانه باز کردم.....
وای چقدر خوب بود....
دیشب ولنتاین بود و و من و تهیونگ یه شب خیلی عاشقونه داشتیم....
غلت زدم و بزور بین دستایی که سفت منو گرفته بودن چرخیدم....
و همون لحظه احساس کردم یه مایع داغی ازم ریخت...
اوفف ...مگه چجوری انجام دادیم که ۵ روز زود تر از تایمم پریود شدم؟
همون دقیقه تهیونگ چشماشو باز کرد....
با خنده اومد تو صورتم و از لبام مک عمیقی گرفت....
+تهیونگ پاشو برو....
_چیشده عزیزم؟چرا....
+اخه....پریود شدم...
_پریود شدی؟خب...اشکال نداره پریوده دیگه!
بزار کمکت کنم بلند شی!
+من اوکیم...میری بیرون...
_وااا!
اول آخرش میخوایم بریم حموم....
بالاخره که باید بری!
+اوکی!
از رو تخت اروم پاشدم و یک لکه بزرگ خون روی ملافه زیریم دیدم و از حرفم مطمئن شدم!
_زود تر از وقتت پریود شدی هانی(پوزخند)
+بله دیگه...تقصیر شماست....اه....
_حالا چرا حرص میخوری....
تو حموم منتظرتم...
وان و پر میکنم تا تو بیای!
ایشش..مردک پررو!
اخخ کمرمم درد میکنه!
ملافه رو جمع کردم و لباسامو در اوردم و رفتم تو حموم.....
تهیونگ توی وان نشسته بود و سرشو به لبه ی وان تکیه داده بود....
به بغل خودش اشاره کرد و منم رفتم نشستم و سرم و گذاشتم رو قفسه سینش....
_درد که نداری؟!
+نچ...البته فعلا شروع نشده!
_خبب خوبه!
+تهیونگگ!
دیشب بستتت نبودد؟!
_نچچچ نبود!
+الان دیگه مجبوری حرف منو قبول کنی هوم؟
_درسته!
خودمومو شستیم و اومدیم بیرون....
خودمونو خشک کردیم و تهیونگ اومد و موهای بلندمو با سشوار خشک کرد....
_عزیزم..باید برم شرکت....زود میام باشه...
+هوففف..باشه عزیزم....
تهیونگ رفت تا اماده شه برای شرکت....
رفتیم پایین و صبونه خوردیم و تهیونگ رفت....
اههه دقیقا هم موقعی که اون رفت دردام شروع شددد!
با زور و درد از پله ها رفتم بالا و خودمو انداختم رو تخت....
کیسه ابگرمی که پر کرده بودمو گذاشتم رو شکمم....
پتومو کشیدم و کیسه ابگرم و محکم به دلم فشار میدادم....
اخخخ....#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
وای چقدر خوب بود....
دیشب ولنتاین بود و و من و تهیونگ یه شب خیلی عاشقونه داشتیم....
غلت زدم و بزور بین دستایی که سفت منو گرفته بودن چرخیدم....
و همون لحظه احساس کردم یه مایع داغی ازم ریخت...
اوفف ...مگه چجوری انجام دادیم که ۵ روز زود تر از تایمم پریود شدم؟
همون دقیقه تهیونگ چشماشو باز کرد....
با خنده اومد تو صورتم و از لبام مک عمیقی گرفت....
+تهیونگ پاشو برو....
_چیشده عزیزم؟چرا....
+اخه....پریود شدم...
_پریود شدی؟خب...اشکال نداره پریوده دیگه!
بزار کمکت کنم بلند شی!
+من اوکیم...میری بیرون...
_وااا!
اول آخرش میخوایم بریم حموم....
بالاخره که باید بری!
+اوکی!
از رو تخت اروم پاشدم و یک لکه بزرگ خون روی ملافه زیریم دیدم و از حرفم مطمئن شدم!
_زود تر از وقتت پریود شدی هانی(پوزخند)
+بله دیگه...تقصیر شماست....اه....
_حالا چرا حرص میخوری....
تو حموم منتظرتم...
وان و پر میکنم تا تو بیای!
ایشش..مردک پررو!
اخخ کمرمم درد میکنه!
ملافه رو جمع کردم و لباسامو در اوردم و رفتم تو حموم.....
تهیونگ توی وان نشسته بود و سرشو به لبه ی وان تکیه داده بود....
به بغل خودش اشاره کرد و منم رفتم نشستم و سرم و گذاشتم رو قفسه سینش....
_درد که نداری؟!
+نچ...البته فعلا شروع نشده!
_خبب خوبه!
+تهیونگگ!
دیشب بستتت نبودد؟!
_نچچچ نبود!
+الان دیگه مجبوری حرف منو قبول کنی هوم؟
_درسته!
خودمومو شستیم و اومدیم بیرون....
خودمونو خشک کردیم و تهیونگ اومد و موهای بلندمو با سشوار خشک کرد....
_عزیزم..باید برم شرکت....زود میام باشه...
+هوففف..باشه عزیزم....
تهیونگ رفت تا اماده شه برای شرکت....
رفتیم پایین و صبونه خوردیم و تهیونگ رفت....
اههه دقیقا هم موقعی که اون رفت دردام شروع شددد!
با زور و درد از پله ها رفتم بالا و خودمو انداختم رو تخت....
کیسه ابگرمی که پر کرده بودمو گذاشتم رو شکمم....
پتومو کشیدم و کیسه ابگرم و محکم به دلم فشار میدادم....
اخخخ....#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
۵۰.۸k
۲۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.