رمان
#رمان
#سخت_ترین_کارم
#part:۱۹
*ویو هانی*
دیدم تهیونگ خیلی ناراحت نشسته رفتم پیشش
هانی:میدونم بخاطر اینکه خیلی وقته نرفتید خونتون و به کاراتون نرسیدید یا حتی با ارمیا در ارتباط نبودید ناراحتی
کارمون با شما تموم شد میتونید برید میتونید بقیه رو از مخفیگاه بردارید و برید ولی لطفا ما رو لو ندید اصلا لو بدید خیلی بد میشه
تهیونگ:این یک بخشه ناراحتیمه ولی نمیدونم چرا باز هم خیلی ناراحتم که ا.ت به این روز افتاده
هانی:ها؟چی؟ناراحتی براش؟
تهیونگ:اره
جونگکوک:تهیونگ بقیه تو مخفیگاهن فقط من و تو اینجاییم نگرانم خبری ازشون ندارم
اخه الان ساعت ۳نصفه شبه
تهیونگ:خب برو پیششون
کوک:تو نمیای؟
تهیونگ:نه
کوک:پس منم میمونم
تهیونگ: هرجور راحتی
بعد از یک ساعت ا.ت بیدار شد
ا.ت:ها..هانی
هانی:ا.ت بلاخره بیدار شدی خوبی:حالت خوبه؟درد که نداری؟چیزیت که نیست؟سرت گیج نمیره؟
ا.ت:هانی اروم باش خوبم حالم کاملا خوبه فقط یکم بدنم درد میکنه اشکال نداره
هانی:ا.تتتتتتتت من خیلی نگرانت بودم خیلی ترسیدم چیزیت بشه هیچ جا نموند که نگشتم
ا.ت:وای فدات بشم خوشکلم حتما استراحت نکردی
وای اینا هم باهات بودن حتما استراحت هم نکردن؟
هانی:اره
ا.ت:ببین چه کیوت خوابیدن
هانی:ا.ت(پوکر میگه)
ا.ت:باشه بابا فقط پشیمونم آوردنشون اخه نگاه به خاطر من چه بلایی سرتون اومده
هانی:اشکال نداره
بعد چند مین تهیونگ و کوک بیدار شدن
تهیونگ:ا.ت خوبی؟حالت خوبه؟درد که نداری؟
ا.ت:خوبم خوبم نگران نباش
کوک:خوشحالم که خوبی
ا.ت:مرسی
خلاصه ا.ت رو مرخص کردیم و برگشتیم مخفیگاه بعد از جواب دادن به سوالات بینهایت بچه ها بلاخره ا.ت رفت و خوابید ما هم سرمونو گذاشتیم خابیدیم
(پرش زمانه به فردا ساعت۹ صبح)
*ویو ا.ت*
بیدار شدم رفتم دستشویی کارای لازم رو انجام دادم
بعدش صبحونه درست کردم و سفره پهن کردم ساعت ۱۰ شد
که تهیونگ و هانی و جونگکوک و اون وو و جیمین بیدار شدم و از اتاقاشون اومدن بیرون
هانی:ا.نتتتتتتتت چرا زحمت کشیدی توکه هنوز خوب نشدی
تهیونگ:راست میگه باید بیشتر استراحت میکردی بشین بقیه کار ها رو خودم انجام میدم
ا.ت:شما منو چی فرض کردید فکر کردید من کیم؟؟؟هااا؟؟؟
من اتم ها اتتتت؟ نگران نباشید ۲تا دونه زخم منو ضعیف نمیکنن
هانی خانم خودت میدونی من چقدر مقاومم
خیلی ممنون که نگرانمید ولی من خوبم(با یک لبخند)
همشون:اوکی
بعدش نشستن و شروع کردیم به خوردن بقیه هم کم کم بیدار شدن و صبحونشونو خوردن
بلند شدم
ا.ت:خب بچه ها همتون قشنگ بهم گوش کنید احمق هیکلی با تو ام هستماااا
پایان پارت نوزدهم
حمایت یادتون نره
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
#سخت_ترین_کارم
#part:۱۹
*ویو هانی*
دیدم تهیونگ خیلی ناراحت نشسته رفتم پیشش
هانی:میدونم بخاطر اینکه خیلی وقته نرفتید خونتون و به کاراتون نرسیدید یا حتی با ارمیا در ارتباط نبودید ناراحتی
کارمون با شما تموم شد میتونید برید میتونید بقیه رو از مخفیگاه بردارید و برید ولی لطفا ما رو لو ندید اصلا لو بدید خیلی بد میشه
تهیونگ:این یک بخشه ناراحتیمه ولی نمیدونم چرا باز هم خیلی ناراحتم که ا.ت به این روز افتاده
هانی:ها؟چی؟ناراحتی براش؟
تهیونگ:اره
جونگکوک:تهیونگ بقیه تو مخفیگاهن فقط من و تو اینجاییم نگرانم خبری ازشون ندارم
اخه الان ساعت ۳نصفه شبه
تهیونگ:خب برو پیششون
کوک:تو نمیای؟
تهیونگ:نه
کوک:پس منم میمونم
تهیونگ: هرجور راحتی
بعد از یک ساعت ا.ت بیدار شد
ا.ت:ها..هانی
هانی:ا.ت بلاخره بیدار شدی خوبی:حالت خوبه؟درد که نداری؟چیزیت که نیست؟سرت گیج نمیره؟
ا.ت:هانی اروم باش خوبم حالم کاملا خوبه فقط یکم بدنم درد میکنه اشکال نداره
هانی:ا.تتتتتتتت من خیلی نگرانت بودم خیلی ترسیدم چیزیت بشه هیچ جا نموند که نگشتم
ا.ت:وای فدات بشم خوشکلم حتما استراحت نکردی
وای اینا هم باهات بودن حتما استراحت هم نکردن؟
هانی:اره
ا.ت:ببین چه کیوت خوابیدن
هانی:ا.ت(پوکر میگه)
ا.ت:باشه بابا فقط پشیمونم آوردنشون اخه نگاه به خاطر من چه بلایی سرتون اومده
هانی:اشکال نداره
بعد چند مین تهیونگ و کوک بیدار شدن
تهیونگ:ا.ت خوبی؟حالت خوبه؟درد که نداری؟
ا.ت:خوبم خوبم نگران نباش
کوک:خوشحالم که خوبی
ا.ت:مرسی
خلاصه ا.ت رو مرخص کردیم و برگشتیم مخفیگاه بعد از جواب دادن به سوالات بینهایت بچه ها بلاخره ا.ت رفت و خوابید ما هم سرمونو گذاشتیم خابیدیم
(پرش زمانه به فردا ساعت۹ صبح)
*ویو ا.ت*
بیدار شدم رفتم دستشویی کارای لازم رو انجام دادم
بعدش صبحونه درست کردم و سفره پهن کردم ساعت ۱۰ شد
که تهیونگ و هانی و جونگکوک و اون وو و جیمین بیدار شدم و از اتاقاشون اومدن بیرون
هانی:ا.نتتتتتتتت چرا زحمت کشیدی توکه هنوز خوب نشدی
تهیونگ:راست میگه باید بیشتر استراحت میکردی بشین بقیه کار ها رو خودم انجام میدم
ا.ت:شما منو چی فرض کردید فکر کردید من کیم؟؟؟هااا؟؟؟
من اتم ها اتتتت؟ نگران نباشید ۲تا دونه زخم منو ضعیف نمیکنن
هانی خانم خودت میدونی من چقدر مقاومم
خیلی ممنون که نگرانمید ولی من خوبم(با یک لبخند)
همشون:اوکی
بعدش نشستن و شروع کردیم به خوردن بقیه هم کم کم بیدار شدن و صبحونشونو خوردن
بلند شدم
ا.ت:خب بچه ها همتون قشنگ بهم گوش کنید احمق هیکلی با تو ام هستماااا
پایان پارت نوزدهم
حمایت یادتون نره
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
۳.۵k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.