• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part189
#leoreza
گل رو گذاشتم رو صندلی عقب ماشین و رفتم خونه ، سمت پله ها قدم برداشتم که وسطاش بود با بی حالی نشسته بود
هل سمتش رفتم ، دستش رو تو دستم گرفتم و از کمرش گرفتم
_خوبی چرا به کسی نگفتی
با چهره ی درهم نگام کرد
پانیذ: یکم دردم گرفت نفسم بالا نیومد نتونستم کسی رو صدا کنم
_باشه الان میتونی بیای
سری به نشونه آره تکون داد و با هم از خونه بیرون اومدیم ، سوار ماشین شدیم خم شدم و از داشبورد آب رو برداشتم
سمتش گرفتم ،از دستم گرفت و کمی خورد
پانیذ: مرسی
سری تکون دادم که حواسش نبود برگشتم و دسته گل رو برداشتم سمتش گرفتم
مات شده نگام کرد
پانیذ: بر منه
ابرویی بالا انداختم
_دوست داشتی واسه کی بگیرم
گل رو ازم گرفت
پانیذ: گفتم شاید بازم قهری سرت به جایی خورده
نمیچه خنده ای کردم
_من نگفتم قهرم مگه بچه ام فقط گفتم دلخورم همین
بوی کشید از گل هاش و گفت
پانیذ: اما راه سختی رو جلو پام گذاشتی
دستی به فرمون کشیدم و راه افتادیم
_آره راه سختی رو گذاشتم راهی که شاید تو برنگردی ، اما من دلم میخواد زندگی با تو و بچهام باشه نه کس دیگه ، نه بدون تو ...آره من قول داده بودم برگردی مثل سابق بشم اما الان با وجود بچهامون با وجود بیماری تو نمیتونم ، فکرش رو حالم خراب میکنه
پانیذ: اگه دست خودم بود آره ، منم دوست دارم زندگی با بچهامون اما بخدا دست خودم نیست دوست ندارم این یکماه که کنارت هستم بدون توجه تو از دنیا برم
دست چپم رو فرمون مشت شد ، از اینکه نمیتونستم کاری انجام بدم
آروم پچ زدم
_سعی میکنم زندگیمون رو بالا بکشم اما همیشه یه چیزی خراب میکنه
پانیذ: ایم قانون زندگیه دست ما نیست، سرنوشتمون رو از قبل نوشتن
نگاهی به چشماش کردم و راهم رو ادامه دادم چیزی نگفتم که بعد از ۱۰مین لب زد
پانیذ: یه جا نگه میداری برام بستنی بگیری
_ویار کردی
پانیذ: نه فقط قبل از سونوگرافی برای اینکه بچها کاملا حرکت کنم بستنی میخورم
با چشمام دنبال بستنی فروشی بودم که پیدا کردم نگه داشتم و سمتش چرخیدم
_چی دوست داری
پانیذ خندهای کرد
پانیذ: من که شکلاتی دوست دارم اما بچهام وانیلی دوست دارن
لبخندی زدم و دستم رو گونش گذاشتم سر رو پیشونیش گذاشتم
_تو پر شدی جذاب تر از قبل شدی
پانیذ: هوی داری مسخرم میکنی فکر کردی خرم
تک خنده ای کردم و سرم رو بردم عقب
_ما خری کی باشیم
گوشه ی لبش رو به دندون گرف و پیاده شدم ...
#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part189
#leoreza
گل رو گذاشتم رو صندلی عقب ماشین و رفتم خونه ، سمت پله ها قدم برداشتم که وسطاش بود با بی حالی نشسته بود
هل سمتش رفتم ، دستش رو تو دستم گرفتم و از کمرش گرفتم
_خوبی چرا به کسی نگفتی
با چهره ی درهم نگام کرد
پانیذ: یکم دردم گرفت نفسم بالا نیومد نتونستم کسی رو صدا کنم
_باشه الان میتونی بیای
سری به نشونه آره تکون داد و با هم از خونه بیرون اومدیم ، سوار ماشین شدیم خم شدم و از داشبورد آب رو برداشتم
سمتش گرفتم ،از دستم گرفت و کمی خورد
پانیذ: مرسی
سری تکون دادم که حواسش نبود برگشتم و دسته گل رو برداشتم سمتش گرفتم
مات شده نگام کرد
پانیذ: بر منه
ابرویی بالا انداختم
_دوست داشتی واسه کی بگیرم
گل رو ازم گرفت
پانیذ: گفتم شاید بازم قهری سرت به جایی خورده
نمیچه خنده ای کردم
_من نگفتم قهرم مگه بچه ام فقط گفتم دلخورم همین
بوی کشید از گل هاش و گفت
پانیذ: اما راه سختی رو جلو پام گذاشتی
دستی به فرمون کشیدم و راه افتادیم
_آره راه سختی رو گذاشتم راهی که شاید تو برنگردی ، اما من دلم میخواد زندگی با تو و بچهام باشه نه کس دیگه ، نه بدون تو ...آره من قول داده بودم برگردی مثل سابق بشم اما الان با وجود بچهامون با وجود بیماری تو نمیتونم ، فکرش رو حالم خراب میکنه
پانیذ: اگه دست خودم بود آره ، منم دوست دارم زندگی با بچهامون اما بخدا دست خودم نیست دوست ندارم این یکماه که کنارت هستم بدون توجه تو از دنیا برم
دست چپم رو فرمون مشت شد ، از اینکه نمیتونستم کاری انجام بدم
آروم پچ زدم
_سعی میکنم زندگیمون رو بالا بکشم اما همیشه یه چیزی خراب میکنه
پانیذ: ایم قانون زندگیه دست ما نیست، سرنوشتمون رو از قبل نوشتن
نگاهی به چشماش کردم و راهم رو ادامه دادم چیزی نگفتم که بعد از ۱۰مین لب زد
پانیذ: یه جا نگه میداری برام بستنی بگیری
_ویار کردی
پانیذ: نه فقط قبل از سونوگرافی برای اینکه بچها کاملا حرکت کنم بستنی میخورم
با چشمام دنبال بستنی فروشی بودم که پیدا کردم نگه داشتم و سمتش چرخیدم
_چی دوست داری
پانیذ خندهای کرد
پانیذ: من که شکلاتی دوست دارم اما بچهام وانیلی دوست دارن
لبخندی زدم و دستم رو گونش گذاشتم سر رو پیشونیش گذاشتم
_تو پر شدی جذاب تر از قبل شدی
پانیذ: هوی داری مسخرم میکنی فکر کردی خرم
تک خنده ای کردم و سرم رو بردم عقب
_ما خری کی باشیم
گوشه ی لبش رو به دندون گرف و پیاده شدم ...
#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۶.۹k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.