• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#psrt190
#leoreza
سوار ماشین شدم و بستی رو سمتش گرفتم ، تشکری کرد و به راه ام ادامه دادم راه طولانی نبود اما دوست داشتم آروم برم
بی هوا پرسیدم
_بیشتر ویار چی میکردی
همینطور که قاشق قاشق بستی میخورد لب زد
پانیذ: ویار تو
با تعجب نگاش کردم
_من ، ویار چی منو کردی
پانیذ: ویار عطر تنات رو میکردم، مثل همون روز
با یادآوری روزی که حالش از ماهی بهم میخورد نیشخندی زدم
_الان چی
پانیذ: مگه میشه ویار بابای بچهام رو نکنم
خنده ای کردم که خندید ، ماشین رو پارک کردم و با هم پیدا شدیم
از کمرش گرفتم و با هم وارد مطب شدیم وقتی نوبت گرفتیم نشستیم خیلی خلوت بود
آروم سرش رو گذاشت رو شونم
پانیذ: آخرین بار که رفتم دکتر خیلی حسودی کردم به بقیه زن هایی که با شوهرشون میومدن ، همیشه وقتی میومدم دکتر از خودخواهی خودم قلبم درد میگرفت میگفتم چطور تونستم بچهام رو از شوهرم پنهون کنم
با بغض حرف میزد که منم حالم گرفته شد
پانیذ: بچه دار شدن ما خیلی فرق میکرد با بقیه حتی روال زندگیمون
دستی به دستی که داخل دستام جفت شد بود کشیدم
_دیگه گذشت، همه چی فرق کرده با هم درستش میکنیم توام خراب کردی منم خراب کردم اما واقعا یه قول ازت میخوام
سر بلند کرد و نگاهم کرد
پانیذ: چی،نکنه...
حرفش رو قطع کردم
_من فقط، فقط برگشتنت رو میخوام نه چیز دیگهای
سر انداخت پایین و گذاشت رو شونم اسم مون رو خوندن ، کمک اش کردم و با هم وارد اتاق شدیم
نشستیم رو صندلی
دکتر: خب خوشاومدین
_ممنون، میخواستم پرونده همسرم رو به دست شما باشه
دکتر لبخندی زد
دکتر: خوشحال میشم
نگاهی بهش کردم و باز نگاه به دکتر کردم
_همسرم مشکل قلبی داره و هر دکتری که رفتیم جواب منفی بهمون دادن ، آشنایی از شما دارم و خواستم شما پرونده رو قبول کنین
دکتر: من تمام سعی ام رو میکنم اما مشکل قلبی که میگن میشه واضحتر بپرسم
پانیذ: ناراحتی قلبی دارم، همه جا رفتم اما گفتن اگه بچه رو سقط کنی میتونی زنده بمونی و ...
دکتر: متوجه شدم عزیزم آشنایی دارم اما الان بهتون بگم چندین بار این عمل رو انجام ندادم فقط دوباری بود که متاسفانه مادر زنده نموند
پانیذ که میخواست حرف بزنه اجازه ندادم زودتر گفتم
_ امتحانش میکنیم و به من قول داده برگرده
عاجز نگام کرد که دکتر، پانیذ رو سمت تخت راهنمایی کرد
بعد از چند دقیقه بهترین تصویر دنیا دو دیدم دو تا فرشته که داخل مانیتور نمایان میشدن و تند تند وول میخوردن دلم بر این صحنه رفت
دکتر: دوست دارین صدای قلب اشون بشنوین
ذوق زده لب زدم
_بله دوست دارم یه ویس ازشون داشته باشم
دکتر: حتما
دستای گرم پانیذ جفت دستای سردم شد ...
#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#psrt190
#leoreza
سوار ماشین شدم و بستی رو سمتش گرفتم ، تشکری کرد و به راه ام ادامه دادم راه طولانی نبود اما دوست داشتم آروم برم
بی هوا پرسیدم
_بیشتر ویار چی میکردی
همینطور که قاشق قاشق بستی میخورد لب زد
پانیذ: ویار تو
با تعجب نگاش کردم
_من ، ویار چی منو کردی
پانیذ: ویار عطر تنات رو میکردم، مثل همون روز
با یادآوری روزی که حالش از ماهی بهم میخورد نیشخندی زدم
_الان چی
پانیذ: مگه میشه ویار بابای بچهام رو نکنم
خنده ای کردم که خندید ، ماشین رو پارک کردم و با هم پیدا شدیم
از کمرش گرفتم و با هم وارد مطب شدیم وقتی نوبت گرفتیم نشستیم خیلی خلوت بود
آروم سرش رو گذاشت رو شونم
پانیذ: آخرین بار که رفتم دکتر خیلی حسودی کردم به بقیه زن هایی که با شوهرشون میومدن ، همیشه وقتی میومدم دکتر از خودخواهی خودم قلبم درد میگرفت میگفتم چطور تونستم بچهام رو از شوهرم پنهون کنم
با بغض حرف میزد که منم حالم گرفته شد
پانیذ: بچه دار شدن ما خیلی فرق میکرد با بقیه حتی روال زندگیمون
دستی به دستی که داخل دستام جفت شد بود کشیدم
_دیگه گذشت، همه چی فرق کرده با هم درستش میکنیم توام خراب کردی منم خراب کردم اما واقعا یه قول ازت میخوام
سر بلند کرد و نگاهم کرد
پانیذ: چی،نکنه...
حرفش رو قطع کردم
_من فقط، فقط برگشتنت رو میخوام نه چیز دیگهای
سر انداخت پایین و گذاشت رو شونم اسم مون رو خوندن ، کمک اش کردم و با هم وارد اتاق شدیم
نشستیم رو صندلی
دکتر: خب خوشاومدین
_ممنون، میخواستم پرونده همسرم رو به دست شما باشه
دکتر لبخندی زد
دکتر: خوشحال میشم
نگاهی بهش کردم و باز نگاه به دکتر کردم
_همسرم مشکل قلبی داره و هر دکتری که رفتیم جواب منفی بهمون دادن ، آشنایی از شما دارم و خواستم شما پرونده رو قبول کنین
دکتر: من تمام سعی ام رو میکنم اما مشکل قلبی که میگن میشه واضحتر بپرسم
پانیذ: ناراحتی قلبی دارم، همه جا رفتم اما گفتن اگه بچه رو سقط کنی میتونی زنده بمونی و ...
دکتر: متوجه شدم عزیزم آشنایی دارم اما الان بهتون بگم چندین بار این عمل رو انجام ندادم فقط دوباری بود که متاسفانه مادر زنده نموند
پانیذ که میخواست حرف بزنه اجازه ندادم زودتر گفتم
_ امتحانش میکنیم و به من قول داده برگرده
عاجز نگام کرد که دکتر، پانیذ رو سمت تخت راهنمایی کرد
بعد از چند دقیقه بهترین تصویر دنیا دو دیدم دو تا فرشته که داخل مانیتور نمایان میشدن و تند تند وول میخوردن دلم بر این صحنه رفت
دکتر: دوست دارین صدای قلب اشون بشنوین
ذوق زده لب زدم
_بله دوست دارم یه ویس ازشون داشته باشم
دکتر: حتما
دستای گرم پانیذ جفت دستای سردم شد ...
#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۷.۴k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.