• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part191
#leoreza
نگاهی به پانیذ کردم که چشماش رو با اطمینان باز و بسته کرد ،آروم گونهاش رو نوازش کردم
با چشم نگاهی به مانیتور کرد و گفت
پانیذ: دیدی چقدر قشنگن چطور میتونستم سقطشون کنم هوم
بوسه ای به دستش زدم
_باشه عزیزم
دکتر دستمالی داد بهم که مایه پایین شکم پانیذ رو پاک کردم کمکش کردم تا کفشش رو بپوشه
دکتر نشست رو صندلیش
پانیذ: حالشون چطوره
دکتر لبخندی زد
دکتر: خوبن همه چیشون از بقیه بچه ها عالین ....اما میرسیم به شما ، این ماه کاملا استراحت مطلق کنین نه تنش داشته باشین ، نه استرس و هیجان داشته باشین اینطوری بهتره و برای زایمان تمرکز میکنیم
دستی به شونهاش کشیدم
_حتما
دکتر: خب پس از منشی برگه هایی بگیرین و تشکیل پرونده بدین
سری تکون دادم و با یه خدافظی کوتاه از اتاق بیرون اومدیم
با هم کار ها را انجام دادیم و از مطب بیرون زدیم، در ماشین رو باز کردم که نشست
ماشین رو دور زدم و خودمم هم نشستم و راه افتادیم تو راه هیچ حرفی نزدیم تا اینکه
پانیذ: یه چیزی ازت میخواستم
سری تکون دادم
_میشنوم
پانیذ: تو میخوای من برگردم پس منم میتونم یه خواهش کنم
حرفش رو تایید کردم که ادامه داد
پانیذ: با محمد حرف بزن
اخمی کردم هنوز یادم نرفته بود چطور نقش بازی میکرد کنارم اما از پشت بهم خنجر میزد
_من باهاش هیچ حرفی ندارم
پانیذ: اما آخه نمیشه که ، بخاطر من داره الکی رفاقتتون از بین میره
_الکی؟؟
پانیذ: رضا اذیت نکنن اصلا فقط حرفاش رو گوش کن ببین چی میگه یه طرفه تصمیم نگیر
غرق در گذشته لب زدم
_توام یکطرفه تصمیم گرفتی
پانیذ: آره حق داری تقصیر منه خیلی اشتباه کردن ازت معذرت میخوام ، انقدر خودخواهی کردم که..
_اشتباه متوجه شدی ، ولش کن خب من باهاش حرف میزنم
پانیذ: قول میدی
سری به نشونه آره تکون دادم و وارد عمارت شدیم از ماشین پیاده شدیم و رفتیم خونه
سمت سالن رفتیم
_دیگه نمیخواد این همه پله رو بری بالا یکی از این اتاق های پایین رو انتخاب میکنیم
باشه ای گفت که رو مبل نشست ، مامان کنارش نشست و
فرانک: چیشد خوبی
پانید: آره حالشون خوبن
با خوشحالی لب زدم
_اونقدری خوبن که برات ویس قلب شون هم آوردن
مامان کنارم نشست
مامان: ببینم عکس هم ازشون آوردی
سری تکون دادم و صدای قلبشون پیچید شده بود برام بهترین موزیک از همه اهنگ قشنگتر و زیباتر
مامان با اشک خندید و عکسی که مانیتور برامون چاپ کرده بود براش نشون دادم
فرانک: خیلی نازن ، قربونتون برم من ...تو چطوری پانیذ به تو چی گفت
_بهش استراحت مطلق داد منم گفتم یکی از اتاق های پایین رو برداره اینطوری راحتره
فرانک: آره فکر خوبی کردی به زهرا میگم آماده کنه برات....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part191
#leoreza
نگاهی به پانیذ کردم که چشماش رو با اطمینان باز و بسته کرد ،آروم گونهاش رو نوازش کردم
با چشم نگاهی به مانیتور کرد و گفت
پانیذ: دیدی چقدر قشنگن چطور میتونستم سقطشون کنم هوم
بوسه ای به دستش زدم
_باشه عزیزم
دکتر دستمالی داد بهم که مایه پایین شکم پانیذ رو پاک کردم کمکش کردم تا کفشش رو بپوشه
دکتر نشست رو صندلیش
پانیذ: حالشون چطوره
دکتر لبخندی زد
دکتر: خوبن همه چیشون از بقیه بچه ها عالین ....اما میرسیم به شما ، این ماه کاملا استراحت مطلق کنین نه تنش داشته باشین ، نه استرس و هیجان داشته باشین اینطوری بهتره و برای زایمان تمرکز میکنیم
دستی به شونهاش کشیدم
_حتما
دکتر: خب پس از منشی برگه هایی بگیرین و تشکیل پرونده بدین
سری تکون دادم و با یه خدافظی کوتاه از اتاق بیرون اومدیم
با هم کار ها را انجام دادیم و از مطب بیرون زدیم، در ماشین رو باز کردم که نشست
ماشین رو دور زدم و خودمم هم نشستم و راه افتادیم تو راه هیچ حرفی نزدیم تا اینکه
پانیذ: یه چیزی ازت میخواستم
سری تکون دادم
_میشنوم
پانیذ: تو میخوای من برگردم پس منم میتونم یه خواهش کنم
حرفش رو تایید کردم که ادامه داد
پانیذ: با محمد حرف بزن
اخمی کردم هنوز یادم نرفته بود چطور نقش بازی میکرد کنارم اما از پشت بهم خنجر میزد
_من باهاش هیچ حرفی ندارم
پانیذ: اما آخه نمیشه که ، بخاطر من داره الکی رفاقتتون از بین میره
_الکی؟؟
پانیذ: رضا اذیت نکنن اصلا فقط حرفاش رو گوش کن ببین چی میگه یه طرفه تصمیم نگیر
غرق در گذشته لب زدم
_توام یکطرفه تصمیم گرفتی
پانیذ: آره حق داری تقصیر منه خیلی اشتباه کردن ازت معذرت میخوام ، انقدر خودخواهی کردم که..
_اشتباه متوجه شدی ، ولش کن خب من باهاش حرف میزنم
پانیذ: قول میدی
سری به نشونه آره تکون دادم و وارد عمارت شدیم از ماشین پیاده شدیم و رفتیم خونه
سمت سالن رفتیم
_دیگه نمیخواد این همه پله رو بری بالا یکی از این اتاق های پایین رو انتخاب میکنیم
باشه ای گفت که رو مبل نشست ، مامان کنارش نشست و
فرانک: چیشد خوبی
پانید: آره حالشون خوبن
با خوشحالی لب زدم
_اونقدری خوبن که برات ویس قلب شون هم آوردن
مامان کنارم نشست
مامان: ببینم عکس هم ازشون آوردی
سری تکون دادم و صدای قلبشون پیچید شده بود برام بهترین موزیک از همه اهنگ قشنگتر و زیباتر
مامان با اشک خندید و عکسی که مانیتور برامون چاپ کرده بود براش نشون دادم
فرانک: خیلی نازن ، قربونتون برم من ...تو چطوری پانیذ به تو چی گفت
_بهش استراحت مطلق داد منم گفتم یکی از اتاق های پایین رو برداره اینطوری راحتره
فرانک: آره فکر خوبی کردی به زهرا میگم آماده کنه برات....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۶.۵k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.