لیلی: اگه دوباره ردش کنه چی
لیلی: اگه دوباره ردش کنه چی
امیلی: خیالت راحت جسیکارو خودم جورش کردم هرچی نباشه یه ماه روش دارم کار میکنم
لیلی: شما از کی داشتین نقشه میکشیدید
امیلی: روز بعد اشنایی با جنیور
لیلی: بعد من خبر نداشتم
سوزومه: سُری ولی اگه به تو هم میگفتیم ری از رفتارمون میفهمید
لیلی: باشه با این که قانع نشدم.......... خب من چیکار میتونم بکنم
سوزومه: تو باید با صاحب کافه یه گفت و گو داشته باشی
لیلی: چیی تدارک رو به من سپردید
سوزومه: ببخشید من با ری میام امیلی هم با جسیکا فقط تو میمونی
لیلی: اوکی کدوم کافه مدنظرتونه
امیلی: یه کافه عالی سراغ دارم
سوزومه: منم باید با ری صحبت کنم
امیلی: خب همچی اوکیه لیلی من لوکیشن رو برات میفرستم منم با جسکا یه جلسه میزارم تو هم ری رو ببر به مقصد
سوزومه: اوکی
ری: سوزی یه لحظه بیا
سوزومه: من دیگه میرم بای
رفتم سمت ری که گفت
ری: جزوه رو نوشتی
سوزومه: اره مال امروزو دیشب قبل خواب نوشتم چطور
ری: من ننوشتم
سوزومه: میخوای چیکار کنی
ری: قبل از این که نوبتم شه منو بکش بیرو
سوزومه: دوباره
ری: این بار اخرین باره اوکی
سوزومه: باشه
ری: زنگ خورد بریم کلاس
دبیر اومدو تدریس کردو نیم ساعت اخر داشت جزوه هارو نگاه میکرد من چهار تا جلو تر از ری بودم بعد از نشون دادن جزوه هام رفتم رو میز نشستم به ری علامت دادم
ری: خانوم سوزی حالش خوب نیست فک کنم
دبیر: چش شده
ری: امروز گفته بود صبحونه نخورده چون خواب مونده بود دیشب هم دیروقت از شرکت اومد نتونست غذا بخوره
دبیر: اوکی ببرش درمانگاه
ری: چشم
ری منو براید استایل بغل کردو برد بیرون
سوزومه: اینا چه مزخرفاتی بود که گفتی
ری: ممنون بخواطر تعریف
سوزومه: خب حالا چیکار کنیم
ری: به زنگ ده مین مونده اول میبرمت درمانگاه بعد از بوفه غذا میارو باهم بخوریم
سوزومه: اوکی بریم
راستش اولین بارمون نبود که از کلاس جیم میزدیم ری بیشتر هواسش به شرکت چون باباش
امیلی: خیالت راحت جسیکارو خودم جورش کردم هرچی نباشه یه ماه روش دارم کار میکنم
لیلی: شما از کی داشتین نقشه میکشیدید
امیلی: روز بعد اشنایی با جنیور
لیلی: بعد من خبر نداشتم
سوزومه: سُری ولی اگه به تو هم میگفتیم ری از رفتارمون میفهمید
لیلی: باشه با این که قانع نشدم.......... خب من چیکار میتونم بکنم
سوزومه: تو باید با صاحب کافه یه گفت و گو داشته باشی
لیلی: چیی تدارک رو به من سپردید
سوزومه: ببخشید من با ری میام امیلی هم با جسیکا فقط تو میمونی
لیلی: اوکی کدوم کافه مدنظرتونه
امیلی: یه کافه عالی سراغ دارم
سوزومه: منم باید با ری صحبت کنم
امیلی: خب همچی اوکیه لیلی من لوکیشن رو برات میفرستم منم با جسکا یه جلسه میزارم تو هم ری رو ببر به مقصد
سوزومه: اوکی
ری: سوزی یه لحظه بیا
سوزومه: من دیگه میرم بای
رفتم سمت ری که گفت
ری: جزوه رو نوشتی
سوزومه: اره مال امروزو دیشب قبل خواب نوشتم چطور
ری: من ننوشتم
سوزومه: میخوای چیکار کنی
ری: قبل از این که نوبتم شه منو بکش بیرو
سوزومه: دوباره
ری: این بار اخرین باره اوکی
سوزومه: باشه
ری: زنگ خورد بریم کلاس
دبیر اومدو تدریس کردو نیم ساعت اخر داشت جزوه هارو نگاه میکرد من چهار تا جلو تر از ری بودم بعد از نشون دادن جزوه هام رفتم رو میز نشستم به ری علامت دادم
ری: خانوم سوزی حالش خوب نیست فک کنم
دبیر: چش شده
ری: امروز گفته بود صبحونه نخورده چون خواب مونده بود دیشب هم دیروقت از شرکت اومد نتونست غذا بخوره
دبیر: اوکی ببرش درمانگاه
ری: چشم
ری منو براید استایل بغل کردو برد بیرون
سوزومه: اینا چه مزخرفاتی بود که گفتی
ری: ممنون بخواطر تعریف
سوزومه: خب حالا چیکار کنیم
ری: به زنگ ده مین مونده اول میبرمت درمانگاه بعد از بوفه غذا میارو باهم بخوریم
سوزومه: اوکی بریم
راستش اولین بارمون نبود که از کلاس جیم میزدیم ری بیشتر هواسش به شرکت چون باباش
۵۹۳
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.