part
part 124
جسیکا: اوه اومدی یکم امروز بی حوصلم
ری: چیزی شده
جسیکا: نه فقط با خواهرم بحثم شد زیادروی کردم
ری: اوم بیبی اینجور چیزا پیش میاد اونم خیلی نیاز نیست به خودت سخت بگیری
جسیکا: اوم باشه
ری: میخوای برات یچیزی بیارم بخوری
جسیکا: نمیخواد تو کیفم ناهارمو اوردم....... خب از مرغا چخبر
ری کلافه روی یکی از نیمکتا نشست
ری: سوزی چیزی رو بروز نمیده ولی میدونم سختشه
جسیکا: یکم بهش وقت بده بهش عادت میکنه
ری: از این میترسم که حس جنیور بهش واقعی نباشه و فقط یه هوس باشه
جسیکا بلند شدو کنار ری نشستو اونو تو بغلش کشید
جسیکا: هیی زیاد بهش فک نکن هیچ اتفاقی براشون نمیفته
ری: امیدوارم سوزی بعد مرگ باباش و مامان بزرگش خیلی توخودش بود تازه داشت حالش بهتر میشد که این بساط راه افتاد
جسیکا: خودت همیشه میگی بجای چیزی که از دست دادی یه خوبشو میگیری شاید با از دست دادن عنوان برادری جنیور بهترین شوهر براش هدیه باشه
ری: امیدوارم
جسیکا: چیزی خوردی
ری: نه
جسیکا: پس بیا باهم بخوریم
ویو سوزومه
جنیور برام کیکو شیر کاکائو خرید روی یکی از نیمکتا نشستمو شروع به خوردن کردم جنیور هم اومد کنارم نشستو به خوردنم نگاه میکرد
سوزومه: خودت نمیخوری
جنیور: من قبلا خوردم
سوزومه: اوم
جنیور: میخوای اخر هفته بریم ساحل منتهن
سوزومه: باکیا میخوای بری
جنیور: فقط دوتامون
سوزومه: اخر هفته نمیشه کلاس دارم پنجشنبه بریم
جنیور: اوکی مشکلی نیست....... راستی پروژت چی شد
سوزومه: امروز با ری صحبت میکنم اگه موافقت کنه فردا باهم یه جلسه میزاریم تا هممون نظرامونو بگیم
جنیور: قرار امشبت هم به این ربط داره
سوزومه: اره قرار من عکاسی رو کنم و باید با فیلم بردار صحبت کنم
جنیور: عالیه... اوم الاناست که زنگ بخوره پاشو بریم کلاس
سوزومه: اوکی بعدا میبینمت
«بعد مدرسه»
با جنیور اومدم خونه ناهار خوردمو اماده شدم بیرون منتظر ری بودم مه بعد ده مین اومد سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
ری: کریسمس نزدیک چه برنامه ای داری
سوزومه: قرار بود بریم ژاپن
ری: اوک بهتره زود تر برناممونو بچینیم یکی دو هفته دیگه کریسمسه
سوزومه: بنظرم بریم هتل بهتر
ری: خونه خاله یا داییت نمیری
سوزومه: به اونجا هم سر میزنیم ولی ینظرم مزاحمشون نشیم بهتره
ری: اوکی ولی نظرت چیه به هارو و کایا هم بگی بیان هرچی نباشه داریم میریم ژاپن
سوزومه: فکر خوبیه توهم جسیکارو بیار
ری: بهش میگم
جسیکا: اوه اومدی یکم امروز بی حوصلم
ری: چیزی شده
جسیکا: نه فقط با خواهرم بحثم شد زیادروی کردم
ری: اوم بیبی اینجور چیزا پیش میاد اونم خیلی نیاز نیست به خودت سخت بگیری
جسیکا: اوم باشه
ری: میخوای برات یچیزی بیارم بخوری
جسیکا: نمیخواد تو کیفم ناهارمو اوردم....... خب از مرغا چخبر
ری کلافه روی یکی از نیمکتا نشست
ری: سوزی چیزی رو بروز نمیده ولی میدونم سختشه
جسیکا: یکم بهش وقت بده بهش عادت میکنه
ری: از این میترسم که حس جنیور بهش واقعی نباشه و فقط یه هوس باشه
جسیکا بلند شدو کنار ری نشستو اونو تو بغلش کشید
جسیکا: هیی زیاد بهش فک نکن هیچ اتفاقی براشون نمیفته
ری: امیدوارم سوزی بعد مرگ باباش و مامان بزرگش خیلی توخودش بود تازه داشت حالش بهتر میشد که این بساط راه افتاد
جسیکا: خودت همیشه میگی بجای چیزی که از دست دادی یه خوبشو میگیری شاید با از دست دادن عنوان برادری جنیور بهترین شوهر براش هدیه باشه
ری: امیدوارم
جسیکا: چیزی خوردی
ری: نه
جسیکا: پس بیا باهم بخوریم
ویو سوزومه
جنیور برام کیکو شیر کاکائو خرید روی یکی از نیمکتا نشستمو شروع به خوردن کردم جنیور هم اومد کنارم نشستو به خوردنم نگاه میکرد
سوزومه: خودت نمیخوری
جنیور: من قبلا خوردم
سوزومه: اوم
جنیور: میخوای اخر هفته بریم ساحل منتهن
سوزومه: باکیا میخوای بری
جنیور: فقط دوتامون
سوزومه: اخر هفته نمیشه کلاس دارم پنجشنبه بریم
جنیور: اوکی مشکلی نیست....... راستی پروژت چی شد
سوزومه: امروز با ری صحبت میکنم اگه موافقت کنه فردا باهم یه جلسه میزاریم تا هممون نظرامونو بگیم
جنیور: قرار امشبت هم به این ربط داره
سوزومه: اره قرار من عکاسی رو کنم و باید با فیلم بردار صحبت کنم
جنیور: عالیه... اوم الاناست که زنگ بخوره پاشو بریم کلاس
سوزومه: اوکی بعدا میبینمت
«بعد مدرسه»
با جنیور اومدم خونه ناهار خوردمو اماده شدم بیرون منتظر ری بودم مه بعد ده مین اومد سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
ری: کریسمس نزدیک چه برنامه ای داری
سوزومه: قرار بود بریم ژاپن
ری: اوک بهتره زود تر برناممونو بچینیم یکی دو هفته دیگه کریسمسه
سوزومه: بنظرم بریم هتل بهتر
ری: خونه خاله یا داییت نمیری
سوزومه: به اونجا هم سر میزنیم ولی ینظرم مزاحمشون نشیم بهتره
ری: اوکی ولی نظرت چیه به هارو و کایا هم بگی بیان هرچی نباشه داریم میریم ژاپن
سوزومه: فکر خوبیه توهم جسیکارو بیار
ری: بهش میگم
- ۴.۶k
- ۰۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط