تو اونو انتخاب کردی...؟ part 6
جونگکوک ویو:
این چرا اینطوری میکرد؟
انگار یه سطل اب یخ روم ریخته بودن! نیم نگاهی به اونور کردم ات با خنثی ترین حالت ممکن بهم خیره بود چشم از روم برنمیداشت مطمئنم منتظر حرکت بعدیم بود.
نامجونو جیهوپ با چشمای گرد نگام میکردن یونگی و جین عصبانیت از چشماشون مشخص بود.
یونگی دستاشو مشت کرده بود جین هم از عصبانیت رگش برجسته شده بود!
اینا چرا اینجوری میکنن مگه چیکار کردم؟ این چیزا مگه توی دوستی عادی نیست ما که کار اشتباهی نکردیم...
فقط تهیونگ بود که میدونست بین اون دونفر هیچچیزی بجز دوستی نیست ، با استرس نگاهشون میکرد منتظر واکنشی از طرف کسی بود
بالاخره تصمیم گرفت دست به کار بشه تا اوضاع بدتر از این نشده.
جونگکوک کمی عقب رفت اومد صحبت کنه نمیدونست چی باید بگه هرقدمی برمیداشت براش بد موم میشد.
تهیونگ از صندلی جدا شد قدم های محکمی به سمتشون برداشت، میدونست قصد جونگکوک فقط دوستیه اما اون زن نیت بدی داره!
خیلی جدی پرونده رو از منشی گرفت و بعد دستش رو از جونگکوک جدا کرد.
همونطور که جلوی کوک ایستاده بود با جدیت به منشی خیره شد.
/ مرسی خانوم لی، بهتره که برید این موقع شب اصلا کار درستی نیست که اینجا باشید گرچه فردا هم میتونستید پرونده رو به دستمون برسونید.
پرونده رو روی میز گذاشت منشی رو به سمت در خروجی هدایت کرد
جونگکوک نفس راحتی کشید و به بقیه نگاه کرد
ات ویو:
از اینکه صمیمی صداش کرد گذشتم! از اینکه گفت پروندش توی خونه این دختره جا مونده بود گذشتم گفتم قرار کاری بوده!
ولی واقعا این نمیفهمه من اینجا نشستم که انقدر ریلکس با دختره حرف میزنه یا خودشو زده به نفهمی؟؟
ساعت ۲ شب زحمت کشیدم غذا درست کردم پاشدم اومدم اینجا بخاطر این، اونوقت فقط خوشحال شد از دیدنم چون که بخاطر اومدنم تونست استراحت کنه ولی با مهربونی به چشم دختره خیره میشه میگه این وقت شب خطرناکه تنها اومدی؟؟؟
باید خداروشکر کنه که الان پیش پسراییم و تهیونگ نجاتش داد! یکم دیگه پیش میرفت تضمین نمیکردم سالم بمونه.
پوزخندی به اتفاقای اخیر زدم، حتما تهیونگ یه چیز میدونسته که پا پیش گذاشته....
دختره هرچی بیشتر اینجا میموند جرم کوک فقط سنگین تر میشد!
جونگکوکویو:
هرکی یه واکنشی داشت یکی رفت دنبال تهیونگچندتاشون منتظرش موندن بقیه هم خودشونو سرگرم کردن تا ته بیاد اما ات..
دست به سینه به مبل تکیه داده بود منتظر به من خیره شده بود
خوب این نگاهشو میشناختم! اون ادم سختگیری نبود که به چیزای الکی گیر بده،ولی اگه احساس خطر کنه ، ادم خطرناکی میشه دفعه قبلی که توی مهمونی یه گندی زدم همچین واکنشی داشت بعدش بدجوری دعوامون شد. این مثل همون واکنشه میتونم قسم بخورم که منتظر فرصته.
(۲۰ لایک ۳۰ کامنت؟🌝)
(ادمینتون یکم زیادی کرم داره خط زمانی داستانو خیلی اروم پیش میبره😔😂)
این چرا اینطوری میکرد؟
انگار یه سطل اب یخ روم ریخته بودن! نیم نگاهی به اونور کردم ات با خنثی ترین حالت ممکن بهم خیره بود چشم از روم برنمیداشت مطمئنم منتظر حرکت بعدیم بود.
نامجونو جیهوپ با چشمای گرد نگام میکردن یونگی و جین عصبانیت از چشماشون مشخص بود.
یونگی دستاشو مشت کرده بود جین هم از عصبانیت رگش برجسته شده بود!
اینا چرا اینجوری میکنن مگه چیکار کردم؟ این چیزا مگه توی دوستی عادی نیست ما که کار اشتباهی نکردیم...
فقط تهیونگ بود که میدونست بین اون دونفر هیچچیزی بجز دوستی نیست ، با استرس نگاهشون میکرد منتظر واکنشی از طرف کسی بود
بالاخره تصمیم گرفت دست به کار بشه تا اوضاع بدتر از این نشده.
جونگکوک کمی عقب رفت اومد صحبت کنه نمیدونست چی باید بگه هرقدمی برمیداشت براش بد موم میشد.
تهیونگ از صندلی جدا شد قدم های محکمی به سمتشون برداشت، میدونست قصد جونگکوک فقط دوستیه اما اون زن نیت بدی داره!
خیلی جدی پرونده رو از منشی گرفت و بعد دستش رو از جونگکوک جدا کرد.
همونطور که جلوی کوک ایستاده بود با جدیت به منشی خیره شد.
/ مرسی خانوم لی، بهتره که برید این موقع شب اصلا کار درستی نیست که اینجا باشید گرچه فردا هم میتونستید پرونده رو به دستمون برسونید.
پرونده رو روی میز گذاشت منشی رو به سمت در خروجی هدایت کرد
جونگکوک نفس راحتی کشید و به بقیه نگاه کرد
ات ویو:
از اینکه صمیمی صداش کرد گذشتم! از اینکه گفت پروندش توی خونه این دختره جا مونده بود گذشتم گفتم قرار کاری بوده!
ولی واقعا این نمیفهمه من اینجا نشستم که انقدر ریلکس با دختره حرف میزنه یا خودشو زده به نفهمی؟؟
ساعت ۲ شب زحمت کشیدم غذا درست کردم پاشدم اومدم اینجا بخاطر این، اونوقت فقط خوشحال شد از دیدنم چون که بخاطر اومدنم تونست استراحت کنه ولی با مهربونی به چشم دختره خیره میشه میگه این وقت شب خطرناکه تنها اومدی؟؟؟
باید خداروشکر کنه که الان پیش پسراییم و تهیونگ نجاتش داد! یکم دیگه پیش میرفت تضمین نمیکردم سالم بمونه.
پوزخندی به اتفاقای اخیر زدم، حتما تهیونگ یه چیز میدونسته که پا پیش گذاشته....
دختره هرچی بیشتر اینجا میموند جرم کوک فقط سنگین تر میشد!
جونگکوکویو:
هرکی یه واکنشی داشت یکی رفت دنبال تهیونگچندتاشون منتظرش موندن بقیه هم خودشونو سرگرم کردن تا ته بیاد اما ات..
دست به سینه به مبل تکیه داده بود منتظر به من خیره شده بود
خوب این نگاهشو میشناختم! اون ادم سختگیری نبود که به چیزای الکی گیر بده،ولی اگه احساس خطر کنه ، ادم خطرناکی میشه دفعه قبلی که توی مهمونی یه گندی زدم همچین واکنشی داشت بعدش بدجوری دعوامون شد. این مثل همون واکنشه میتونم قسم بخورم که منتظر فرصته.
(۲۰ لایک ۳۰ کامنت؟🌝)
(ادمینتون یکم زیادی کرم داره خط زمانی داستانو خیلی اروم پیش میبره😔😂)
- ۱۳.۳k
- ۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط