تو اونو انتخاب کردی...؟ part 8
ات ویو:
عصبانی بودم، نمیخواستم کار اشتباهی بکنم
سعی کردم اروم باشم بلند شدم با خوش رویی خداحافظی کردم و بیرون رفتم.
میخواستن توضیح بدن،ولی میدونستم هرچی بیشتر اونجا باشم وضعیت بدتر میشه.
خیلی دیروقت بود ماشینم رو نیاورده بودم ،با گوشیم تاکسی اینترنتی گرفتم از پارکینگ شرکت رفتم بیرون.
بغل جاده وایساده بودم که تاکسی برسه ، همش حرف و رفتارای دختره برام تکرار میشد کلی سوال مسخره توی ذهنم میومد.
اعصابش زیادی بهم ریخته بود، حواسش به اطراف نبود انقدری توی افکارش غرق بود که متوجه نشد همسرش صداش میزنه...
با پیامی که بهش خبر میداد تاکسی نزدیکه به خودش اومد.
احساس کرد کسی صداش میکنه.
جونگ کوک ویو:
چرا اینجوری شد فکر میکردم ات باهاش کنار بیاد ولی چرا اینجوری کرد مگه بهم اعتماد نداره؟
با چیزی که جین گفت فهمیدم باید برم، رفتم منتظر شدم اسانسور بیاد، ولی اگه صبر میکردم ات حتما میرسید خونه.
از پله ها رفتم، دیدمش نزدیک در خروجی بود دنبالش رفتم صداش کردم ولی متوجه نمیشد؛ شایدم میخواست منو نادیده بگیره!
کنار جاده ایستاد، مگه با ماشینش نیومده بود؟ نزدیکش بودم که به اطراف نگاه کرد دنبال ماشین میگشت
یه دفعه برگشت سمت عقب متوجه من شد.
ات ویو:
با حس کردن اینکه کسی صدام میکنه به عقب برگشتم کوک رو دیدم، وانمود میکردم ارومم نمیخواستم وسط خیابون دعوا بشه؛ خیلی صبرم زیاده اما اگه شروع میکردم مطمئنا به این راحتی تموم نمیشد!
همونطور که پسر دستش روی زانوهاش بود نفس نفس میزد همسرش به چشماش خیره شد
+چرا تا اینجا اومدی؟برو شرکت به کارت برس الان تاکسی میرسه منم باید برم
اولین قدم رو برداشت تا اون سمت خیابون بره که مچ دستش گرفتار شد
پسر با نفس نفس حرف میزد میخواست بفهمه ات چه برداشتی کرده که ناراحت شده
-وایسا ات!
دختر اروم جهتش رو عوض کرد منتظر نگاهش کرد
کوک میخواست کلمات رو کنار هم بچینه اب دهنش رو به سختی قورت میداد
-چیزی شده؟چرا اونجوری رفتار کردی، چی ناراحتت کرده؟
متوجه شد تعجب کردن همسرش شد، دختر دستش رو جدا کرد
+چه رفتاری؟
اخم هاش بهم گره خورده بود از پسر توضیح میخواست و میدونست که خودش فهمیده چیکار کرده
پسر کلافه هوفی کشید نزدیک شد دستش رو دو طرف بدن دختر گذاشت و اروم بازوهاش رو گرفت
-ببین ات، میدونم چه برداشتی کردی ولی باید باهم حرف بزنیم، اول اون تاکسی اینترنتی رو لغو کن باهم میریم خونه صحبت میکنیم
دختر نگاهی به گوشیش انداخت بعد دوباره به صورت معشوقش خیره شد
خودش رو عقب کشید کلافه برگشت سمت مخالف
+نمیخواد کوک، زودتر برو شرکت نگران نباش بعدا باهم حرف میزنیم الان بهت نیاز دارن پروژه سنگینیه کلی براش زحمت کشیدی
همسرش بهش پشت کرده بود، باید میدیدش میدونست که زمانی که ناراحت یا عصبانیه از تماش چشمی متنفره! چون میترسه کار اشتباهی کنه
ولی کوک باید اون رو میدید.
دور زد و جلوی دختر ایستاد ، کمی خم شد تا بتونه چشماش رو ببینه. سرش رو پایین گرفته بود.
چونه معشوقش رو گرفت اروم سرش رو بالا اورد
همیشه توی اون چشم ها غرق میشد.
-چیزی نیست، پسرا خودشون انجامش میدن مشکلی پیش نمیاد
کنار دختر رفت دستش رو اسیر دستاش کرد، سرش رو کمی کج کرد با ارامش صحبت میکرد تا وضعیت رو اروم کنه
-میشه حالا اون رو لغو کنی باهم برگردیم خونه؟
(دوباره چند پارت پشت سرهم میزارم، ولی ۳۰ کامنت ۳۰ لایک؟🌝)
عصبانی بودم، نمیخواستم کار اشتباهی بکنم
سعی کردم اروم باشم بلند شدم با خوش رویی خداحافظی کردم و بیرون رفتم.
میخواستن توضیح بدن،ولی میدونستم هرچی بیشتر اونجا باشم وضعیت بدتر میشه.
خیلی دیروقت بود ماشینم رو نیاورده بودم ،با گوشیم تاکسی اینترنتی گرفتم از پارکینگ شرکت رفتم بیرون.
بغل جاده وایساده بودم که تاکسی برسه ، همش حرف و رفتارای دختره برام تکرار میشد کلی سوال مسخره توی ذهنم میومد.
اعصابش زیادی بهم ریخته بود، حواسش به اطراف نبود انقدری توی افکارش غرق بود که متوجه نشد همسرش صداش میزنه...
با پیامی که بهش خبر میداد تاکسی نزدیکه به خودش اومد.
احساس کرد کسی صداش میکنه.
جونگ کوک ویو:
چرا اینجوری شد فکر میکردم ات باهاش کنار بیاد ولی چرا اینجوری کرد مگه بهم اعتماد نداره؟
با چیزی که جین گفت فهمیدم باید برم، رفتم منتظر شدم اسانسور بیاد، ولی اگه صبر میکردم ات حتما میرسید خونه.
از پله ها رفتم، دیدمش نزدیک در خروجی بود دنبالش رفتم صداش کردم ولی متوجه نمیشد؛ شایدم میخواست منو نادیده بگیره!
کنار جاده ایستاد، مگه با ماشینش نیومده بود؟ نزدیکش بودم که به اطراف نگاه کرد دنبال ماشین میگشت
یه دفعه برگشت سمت عقب متوجه من شد.
ات ویو:
با حس کردن اینکه کسی صدام میکنه به عقب برگشتم کوک رو دیدم، وانمود میکردم ارومم نمیخواستم وسط خیابون دعوا بشه؛ خیلی صبرم زیاده اما اگه شروع میکردم مطمئنا به این راحتی تموم نمیشد!
همونطور که پسر دستش روی زانوهاش بود نفس نفس میزد همسرش به چشماش خیره شد
+چرا تا اینجا اومدی؟برو شرکت به کارت برس الان تاکسی میرسه منم باید برم
اولین قدم رو برداشت تا اون سمت خیابون بره که مچ دستش گرفتار شد
پسر با نفس نفس حرف میزد میخواست بفهمه ات چه برداشتی کرده که ناراحت شده
-وایسا ات!
دختر اروم جهتش رو عوض کرد منتظر نگاهش کرد
کوک میخواست کلمات رو کنار هم بچینه اب دهنش رو به سختی قورت میداد
-چیزی شده؟چرا اونجوری رفتار کردی، چی ناراحتت کرده؟
متوجه شد تعجب کردن همسرش شد، دختر دستش رو جدا کرد
+چه رفتاری؟
اخم هاش بهم گره خورده بود از پسر توضیح میخواست و میدونست که خودش فهمیده چیکار کرده
پسر کلافه هوفی کشید نزدیک شد دستش رو دو طرف بدن دختر گذاشت و اروم بازوهاش رو گرفت
-ببین ات، میدونم چه برداشتی کردی ولی باید باهم حرف بزنیم، اول اون تاکسی اینترنتی رو لغو کن باهم میریم خونه صحبت میکنیم
دختر نگاهی به گوشیش انداخت بعد دوباره به صورت معشوقش خیره شد
خودش رو عقب کشید کلافه برگشت سمت مخالف
+نمیخواد کوک، زودتر برو شرکت نگران نباش بعدا باهم حرف میزنیم الان بهت نیاز دارن پروژه سنگینیه کلی براش زحمت کشیدی
همسرش بهش پشت کرده بود، باید میدیدش میدونست که زمانی که ناراحت یا عصبانیه از تماش چشمی متنفره! چون میترسه کار اشتباهی کنه
ولی کوک باید اون رو میدید.
دور زد و جلوی دختر ایستاد ، کمی خم شد تا بتونه چشماش رو ببینه. سرش رو پایین گرفته بود.
چونه معشوقش رو گرفت اروم سرش رو بالا اورد
همیشه توی اون چشم ها غرق میشد.
-چیزی نیست، پسرا خودشون انجامش میدن مشکلی پیش نمیاد
کنار دختر رفت دستش رو اسیر دستاش کرد، سرش رو کمی کج کرد با ارامش صحبت میکرد تا وضعیت رو اروم کنه
-میشه حالا اون رو لغو کنی باهم برگردیم خونه؟
(دوباره چند پارت پشت سرهم میزارم، ولی ۳۰ کامنت ۳۰ لایک؟🌝)
۱۵.۵k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.