فرشته کوچولو من
فرشته کوچولو من
پارت ۱۰۶
[ویو هارین]
بهش اهمیت ندادم و خواستم برم که
دوباره دستم گرفت
هارین: چیه چی می خوای
جونگ کوک: من هنوز حرفم نزدم
هارین: حرفی برای گفتن نمونده
عصبی شده بود
جونگ کوک: هارین...اگه ببینم نزدیک پسری بشی می کشمش
اهه خودم خستم اینم گیر دادا
با بی حوصلگی گفتم
هارین: جون خودت ول کن...خودم خسته هستم بعد تو ولم کن بابا برو با همون هرزه های دور برت
با عصبانیت گفت
جونگ کوک: هارین من عصبی نکن... فقط تو رو می خوام
اهمیت ندادم و رفتم
به سمت سرویس بهداشتی رفتم
و رژم که بخاطر بوسه آقا کمرنگ شده بود درست کردم
و برگشتم سر میز کیم نگام کرد
جونگ کوک هم اومد نشست
هاجون آروم در گوشم گفت
هاجون: جونگ کوک فقط عاشقت ازش ناراحت نشو
هارین: برام مهم نیست اصلأ.... راستی بخاطر اون قضیه نشد برات لینا جور کنیم
خندید گفت
هاجون: جوجه تو هم وضع فکر همه هستی
با خنده خیلی آرومی جوابش دادم
دیگه داشت آخرای شب می شد
کیم بلند شد
منم بلند شدم از هاجون خداحافظی کردم
که ته مون گفت
ته مون: بای هارین
هارین: خدانگهدار
و همراه کیم به خونه برگشتیم کیم خونسرد بود
بچه ها ممنون بابت حرفاتون ببخشید نتونستم کامنت جواب بدم
متاسفانه الان توان حرف زدن هم ندارم
پارت ۱۰۶
[ویو هارین]
بهش اهمیت ندادم و خواستم برم که
دوباره دستم گرفت
هارین: چیه چی می خوای
جونگ کوک: من هنوز حرفم نزدم
هارین: حرفی برای گفتن نمونده
عصبی شده بود
جونگ کوک: هارین...اگه ببینم نزدیک پسری بشی می کشمش
اهه خودم خستم اینم گیر دادا
با بی حوصلگی گفتم
هارین: جون خودت ول کن...خودم خسته هستم بعد تو ولم کن بابا برو با همون هرزه های دور برت
با عصبانیت گفت
جونگ کوک: هارین من عصبی نکن... فقط تو رو می خوام
اهمیت ندادم و رفتم
به سمت سرویس بهداشتی رفتم
و رژم که بخاطر بوسه آقا کمرنگ شده بود درست کردم
و برگشتم سر میز کیم نگام کرد
جونگ کوک هم اومد نشست
هاجون آروم در گوشم گفت
هاجون: جونگ کوک فقط عاشقت ازش ناراحت نشو
هارین: برام مهم نیست اصلأ.... راستی بخاطر اون قضیه نشد برات لینا جور کنیم
خندید گفت
هاجون: جوجه تو هم وضع فکر همه هستی
با خنده خیلی آرومی جوابش دادم
دیگه داشت آخرای شب می شد
کیم بلند شد
منم بلند شدم از هاجون خداحافظی کردم
که ته مون گفت
ته مون: بای هارین
هارین: خدانگهدار
و همراه کیم به خونه برگشتیم کیم خونسرد بود
بچه ها ممنون بابت حرفاتون ببخشید نتونستم کامنت جواب بدم
متاسفانه الان توان حرف زدن هم ندارم
- ۱۳.۸k
- ۰۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط