فرشته کوچولو من
پارت ۱۰۸
[ویو هارین]
با باز شدن در رستوران
به در نگاهم رفت
قامت جونگ کوک داخل در نمایان شد
اون اینجا چیکار داره ؟
پدر بزرگ با مهربونی گفت
پ.گ : خوش اومدی
نگاهم ازش دزدیدم
جونگ کوک: ممنون....
جلو اومد و صندلی کنار من عقب کشید نشست
نگاهش داد بهم
جونگ کوک: سلام نمی کنی
اصلأ نگاهش نکردم
هارین: سلام
زل زده بود بهم ......فازش چیه ؟
گوشیم زنگ خورد
گوشیم رو میز بود مطمئن جونگ کوک دیده
همون طور که نشسته بودم جواب دادم
کیم بود
[مکالمه تماس]
هارین: سلام...
تهییونگ: شب ته مون و سوهو میان به موقع عمارت باش
بی حوصله گفتم
هارین: حوصله ته مون و اون پسره تن لش ندارم من نمیام
سرد جدی گفت
تهیونگ: اگه نیای تمیرن ها سخت تر
جدی شدم
هارین: چشم ... به موقع میام خدانگهدار
و قطع کرد
دلم می خواد خفش کنم
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.