پارت 11 فصل 2 دزد پنهان
پارت 11 فصل 2 دزد پنهان
بعدم رفتم سمت خونه وقتی رسیدم همجا ساکت بود حس بدی داشتم رفتم داخل خونه همجا تاریک بود اما وقتی من رفتم چراغا رو خاموش نکردم داشتم از پله ها میرفتم بالا که صداش از پشت سرم اومد
جین : تا الان کجا بودی
ته دلم خالی شد
آروم برگشتم سمتش انگار خیلی اعصبی بود
جین : گفتم تا الان کجا بودی
ا/ت : من من
نزدیکم شد
جین : تو چی؟
انقدر نزدیک شد که میتونستم نفسای داغشو حس کنم
ا/ت : من نگرانت شدم دیر کردی اومدم تا ببینم کجایی فقط همین
جین : داری بهم دروغ میگی؟
ا/ت : نه دروغ نمیگم
جین ویو
رفتم دنبال بابام چون خیلی دیر کرده بود رفتم بهمون شکنجه گاهش وقتی رسیدم حدسم درست بود قفل در باز بود رفتم داخل صدای داد میومد آروم رفتم سمت اتاق درش باز بود با صحنه ای که دیدم احساس کردم قلبم نمیزنه نفس کم اوردم
پدرم داشت به وحشی ترین حالت ممکن باهاش رابطه برقرار میکرد صدای جیغ کور الین و ناله های بابام کل سالن رو برداشته بود
حالم خیلی بد بود سریع اونجا رو ترک کردم نشستم تو ماشینو به سرعت میرفتم خیلی سریع میرفتم تا برسم خونه همش 1 ساعت طول کشید رفتن و اومدنم وقتی رسیدم خونه کل خونه رو دنبال ا/ت گشتم ولی نبود آخه کجا میتونه رفته باشه حالم بد بود از این طرفم ا/ت غیبش زده امشب واقعا شب بدی بود چراغارو خاموش کردمو رو مبلا منتظر موندم تا بیاد وقتی اومد رفتم پشت سرشو گفتم که تا الان کجا بودی به من من افتاده بود بهش نزدیکتر شدم و گفتم کجا بودی؟ گفت دیر کردم و نگرانم شده اما من که فقط 1 ساعت نبودم بهش گفتم بهم دروغ میگی؟ گفت نه دروغ نمیگم با اینکه باور نکردم ولی حالم واقعا بد بود بدون هیچ حرفی رفتم بالا تو اتاق و رو تخت خوابیدم و رفتم زیر پتو پشتمو بهش کردم
ا/ت ویو
خداروشکر قانع شد رفت بالا منم رفتم بالا دیدم رفته زیر پتو و پشتشو کرده لباسامو عوض کردم و رفتم لبه تخت کنارش نشستم موهاشو نوازش میکردم چشماش بسته بود
ا/ت : اتفاقی افتاده؟
جین : .....
ا/ت : میخوای یکم حرف بزنیم
اینو که گفتم چشماش باز شد
جین : من رفتم رفتم همون جا همون شکنجگا اما اما
ا/ت : چیشد
پاشد نشست رو تخت
جین : اما اون داشت خیلی دردناک با کورالین رابطه برقرار میکرد
حتما خیلی براش سخت بوده که پدرش به مادرش خیانت کنه و اونم شاهدش باشه
بغلش کردم
ا/ت : دیگه تموم شد تموم شد من پیشتم
اونم محکم بغلم کرد
جین : اون داشت به مامانم به مامانم خیانت میکرد
داشت گریه میکرد؟
آه جین تو نمیدونی که مامانتم داره بهت خیانت میکنه
ا/ت : دیگه تموم شد خودتو ناراحت نکن
جین: چطوری ناراحت نباشم چطوری
ا/ت : میدونم خیلی سخته ولی تو باید قوی باشی تو خیلی قوی ای نباید به این زودی ببازی
جین : من نمیتونم نمیتونم ببینم داره جلوی چشمم به مامانم خیانت میکنه هنوز 1 سال نشده که مامانم مرده و اون داره با عشقش خوش میگذرونه
ا/ت : آروم باش جین آروم باش دیگه تموم شد
جین : اگه تو هم یه روزی بری چی؟
از خودم جداش کردمو صورتشو قاب کردم و اشکاشو پاک کردم
ا/ت : یعنی چی که بری؟
جین : اگه بری و تنهام بزاری
ا/ت : من بهت قول دادم تنهات نمیزارم هیچ وقت من همیشه پیشتم
جین : قول میدی؟
بهش لبخند زدم
ا/ت : البته
دوباره بغلش کردم
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
اسلاید دوم : لباس ا/ت وقتی رفت داخل اتاق عوض کرد 🌊🫂🌊
بعدم رفتم سمت خونه وقتی رسیدم همجا ساکت بود حس بدی داشتم رفتم داخل خونه همجا تاریک بود اما وقتی من رفتم چراغا رو خاموش نکردم داشتم از پله ها میرفتم بالا که صداش از پشت سرم اومد
جین : تا الان کجا بودی
ته دلم خالی شد
آروم برگشتم سمتش انگار خیلی اعصبی بود
جین : گفتم تا الان کجا بودی
ا/ت : من من
نزدیکم شد
جین : تو چی؟
انقدر نزدیک شد که میتونستم نفسای داغشو حس کنم
ا/ت : من نگرانت شدم دیر کردی اومدم تا ببینم کجایی فقط همین
جین : داری بهم دروغ میگی؟
ا/ت : نه دروغ نمیگم
جین ویو
رفتم دنبال بابام چون خیلی دیر کرده بود رفتم بهمون شکنجه گاهش وقتی رسیدم حدسم درست بود قفل در باز بود رفتم داخل صدای داد میومد آروم رفتم سمت اتاق درش باز بود با صحنه ای که دیدم احساس کردم قلبم نمیزنه نفس کم اوردم
پدرم داشت به وحشی ترین حالت ممکن باهاش رابطه برقرار میکرد صدای جیغ کور الین و ناله های بابام کل سالن رو برداشته بود
حالم خیلی بد بود سریع اونجا رو ترک کردم نشستم تو ماشینو به سرعت میرفتم خیلی سریع میرفتم تا برسم خونه همش 1 ساعت طول کشید رفتن و اومدنم وقتی رسیدم خونه کل خونه رو دنبال ا/ت گشتم ولی نبود آخه کجا میتونه رفته باشه حالم بد بود از این طرفم ا/ت غیبش زده امشب واقعا شب بدی بود چراغارو خاموش کردمو رو مبلا منتظر موندم تا بیاد وقتی اومد رفتم پشت سرشو گفتم که تا الان کجا بودی به من من افتاده بود بهش نزدیکتر شدم و گفتم کجا بودی؟ گفت دیر کردم و نگرانم شده اما من که فقط 1 ساعت نبودم بهش گفتم بهم دروغ میگی؟ گفت نه دروغ نمیگم با اینکه باور نکردم ولی حالم واقعا بد بود بدون هیچ حرفی رفتم بالا تو اتاق و رو تخت خوابیدم و رفتم زیر پتو پشتمو بهش کردم
ا/ت ویو
خداروشکر قانع شد رفت بالا منم رفتم بالا دیدم رفته زیر پتو و پشتشو کرده لباسامو عوض کردم و رفتم لبه تخت کنارش نشستم موهاشو نوازش میکردم چشماش بسته بود
ا/ت : اتفاقی افتاده؟
جین : .....
ا/ت : میخوای یکم حرف بزنیم
اینو که گفتم چشماش باز شد
جین : من رفتم رفتم همون جا همون شکنجگا اما اما
ا/ت : چیشد
پاشد نشست رو تخت
جین : اما اون داشت خیلی دردناک با کورالین رابطه برقرار میکرد
حتما خیلی براش سخت بوده که پدرش به مادرش خیانت کنه و اونم شاهدش باشه
بغلش کردم
ا/ت : دیگه تموم شد تموم شد من پیشتم
اونم محکم بغلم کرد
جین : اون داشت به مامانم به مامانم خیانت میکرد
داشت گریه میکرد؟
آه جین تو نمیدونی که مامانتم داره بهت خیانت میکنه
ا/ت : دیگه تموم شد خودتو ناراحت نکن
جین: چطوری ناراحت نباشم چطوری
ا/ت : میدونم خیلی سخته ولی تو باید قوی باشی تو خیلی قوی ای نباید به این زودی ببازی
جین : من نمیتونم نمیتونم ببینم داره جلوی چشمم به مامانم خیانت میکنه هنوز 1 سال نشده که مامانم مرده و اون داره با عشقش خوش میگذرونه
ا/ت : آروم باش جین آروم باش دیگه تموم شد
جین : اگه تو هم یه روزی بری چی؟
از خودم جداش کردمو صورتشو قاب کردم و اشکاشو پاک کردم
ا/ت : یعنی چی که بری؟
جین : اگه بری و تنهام بزاری
ا/ت : من بهت قول دادم تنهات نمیزارم هیچ وقت من همیشه پیشتم
جین : قول میدی؟
بهش لبخند زدم
ا/ت : البته
دوباره بغلش کردم
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
اسلاید دوم : لباس ا/ت وقتی رفت داخل اتاق عوض کرد 🌊🫂🌊
۵۷.۴k
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.