پارت 10 فصل 2 دزد پنهان
پارت 10 فصل 2 دزد پنهان
2 تا نگهبان داشت دیوار پشتمو نگاه کردم ارتفاع بلندی نداشت باید ازش بالا میرفتم تا برم تو حیاطش بعدم از حیاط اون برم تو حیاط خونه ی بغلیش یا خونه ی مورد نظرم از دیوار با بدبختی رفتم بالا و خیلی آروم پریدم تو حیاط
خداروشکر متوجه نشدن رفتم اول دیوار تا از نگهبانا دور باشم از این یکی دیوارم رفتم بالا و رسیدم به اصل کار خیلی آروم اومدم پایین رسیده بودم به حیاط خونه باید از این ویلا بالا میرفتم و به بالکن میرسیدم پامو رو لبه پنجره گزاشتم و رفتم بالا اولین پنجره پنجره دومی، سومی، چهارمی تا رسیدم به پنجمی به داخل نگاه کردم تو بغل همدیگه خواب بودن رفتم داخل بالکن به نگهبانا نگاه کردم روح شونم خبر نداشت هه (پوزخند )عجب دوباره به داخل نگاه کردم در بالکنو باز کردم و رفتم داخل رو نوک پاهام راه میرفتم کمد آخر سفید رنگه اونجاس رفتم سمتش درشو آروم باز کردم گاوصندوق همون زیر بود اول شروع کردم به طبقه بالا گاوصندوقو گشتن ولی نبود یواش رفتم طرف کشو های کنار تخت دونه دونشون گشتم تو اولی نبود تو دومی هم نبود اما داشتم سومی رو میگشتم که پیداش کردم رفتم سمت گاوصندوق و کلید و انداختم ببینم همونه که باز شد آره همینه
پولا رو داخل کیفم گزاشتم و رفتم تا در بالکنو باز کنم که زنه برگشت سمت من خواب بود تو خواب تکون میخورد شب بود درست نمیدیدم صورتش برام آشنا بود نه نه امکان نداره این واقعیت نداره
*فلش بک به روز اولی که ا/تو جین رفتن عمارت پدر جین *
ا/ت ویو
وقتی رفتم داخل اتاق چند تا عکس بود برداشتمشون و دیدم 3 نفر بودن فکر کنم این بچه جین باشه اینم باباش شاید این خانمه ام مادرش باشه یهو یه دستی رو شونم نشست
جین : چی رو دید میزنی خوشگله
برگشتم سمتش
ا/ت : این عکسه خیلی قشنگه
جین : عا آره این منم اینم بابامه اینم اینم مامانمه
ا/ت : خیلی خوشگله
جین : هوم خیلی خوشگل بود
به عکسش نگاه کردم مادرش خیلی خوشگل بود
* پایان فلش بک *
این همونه اما جین گفت اون مُرده پس اینجا چیکار میکنه شوک شده بودم ولی نباید بیشتر از این اینجا بمونم سریع درو باز کردمو 2 تا پنجره رفتم پایین به دیوار نزدیک شدم و خیلی آروم رفتم رو دیوار و پریدم تو حیاط بغلی از دیوار بغلی هم بالا رفتم و پریدم سر جای اولم و دوییدم سمت ماشین سریع راه افتادم سمت جایگاه فکرم خیلی مشغول بود شاید اونا رو گول زده باشه شایدم بخاطر پدر جین فرار کرده و الان با یکی دیگس انقدر فکرم مشغول بود که نفهمیدم کی رسیدم پیاده شدم رفتم سمت در و در زدم
جک : رمز
ا/ت : منم
جک درو باز کرد
جک : ا/ت خوبی تونستی
کیفو بهش دادم
ا/ت : تونستم
اومد و بغلم کرد جک : آفرین میدونستم که میدونی
ا/ت : ممنونم
بعدم جدا شدیم
ا/ت : من دیگه باید برم دیر شده
جک : باشه ولی بازم بیا باشه؟
بهش لبخند زدم
ا/ت : باشه
جک : قول؟
ا/ت : قول
بعدم رفتم سمت خونه وقتی رسیدم همجا ساکت بود حس بدی داشتم رفتم داخل خونه همجا تاریک بود اما وقتی من رفتم چراغا رو خاموش نکردم داشتم از پله ها میرفتم بالا که صداش از پشت سرم اومد
جین : تا الان کجا بودی
ته دلم خالی شد
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
2 تا نگهبان داشت دیوار پشتمو نگاه کردم ارتفاع بلندی نداشت باید ازش بالا میرفتم تا برم تو حیاطش بعدم از حیاط اون برم تو حیاط خونه ی بغلیش یا خونه ی مورد نظرم از دیوار با بدبختی رفتم بالا و خیلی آروم پریدم تو حیاط
خداروشکر متوجه نشدن رفتم اول دیوار تا از نگهبانا دور باشم از این یکی دیوارم رفتم بالا و رسیدم به اصل کار خیلی آروم اومدم پایین رسیده بودم به حیاط خونه باید از این ویلا بالا میرفتم و به بالکن میرسیدم پامو رو لبه پنجره گزاشتم و رفتم بالا اولین پنجره پنجره دومی، سومی، چهارمی تا رسیدم به پنجمی به داخل نگاه کردم تو بغل همدیگه خواب بودن رفتم داخل بالکن به نگهبانا نگاه کردم روح شونم خبر نداشت هه (پوزخند )عجب دوباره به داخل نگاه کردم در بالکنو باز کردم و رفتم داخل رو نوک پاهام راه میرفتم کمد آخر سفید رنگه اونجاس رفتم سمتش درشو آروم باز کردم گاوصندوق همون زیر بود اول شروع کردم به طبقه بالا گاوصندوقو گشتن ولی نبود یواش رفتم طرف کشو های کنار تخت دونه دونشون گشتم تو اولی نبود تو دومی هم نبود اما داشتم سومی رو میگشتم که پیداش کردم رفتم سمت گاوصندوق و کلید و انداختم ببینم همونه که باز شد آره همینه
پولا رو داخل کیفم گزاشتم و رفتم تا در بالکنو باز کنم که زنه برگشت سمت من خواب بود تو خواب تکون میخورد شب بود درست نمیدیدم صورتش برام آشنا بود نه نه امکان نداره این واقعیت نداره
*فلش بک به روز اولی که ا/تو جین رفتن عمارت پدر جین *
ا/ت ویو
وقتی رفتم داخل اتاق چند تا عکس بود برداشتمشون و دیدم 3 نفر بودن فکر کنم این بچه جین باشه اینم باباش شاید این خانمه ام مادرش باشه یهو یه دستی رو شونم نشست
جین : چی رو دید میزنی خوشگله
برگشتم سمتش
ا/ت : این عکسه خیلی قشنگه
جین : عا آره این منم اینم بابامه اینم اینم مامانمه
ا/ت : خیلی خوشگله
جین : هوم خیلی خوشگل بود
به عکسش نگاه کردم مادرش خیلی خوشگل بود
* پایان فلش بک *
این همونه اما جین گفت اون مُرده پس اینجا چیکار میکنه شوک شده بودم ولی نباید بیشتر از این اینجا بمونم سریع درو باز کردمو 2 تا پنجره رفتم پایین به دیوار نزدیک شدم و خیلی آروم رفتم رو دیوار و پریدم تو حیاط بغلی از دیوار بغلی هم بالا رفتم و پریدم سر جای اولم و دوییدم سمت ماشین سریع راه افتادم سمت جایگاه فکرم خیلی مشغول بود شاید اونا رو گول زده باشه شایدم بخاطر پدر جین فرار کرده و الان با یکی دیگس انقدر فکرم مشغول بود که نفهمیدم کی رسیدم پیاده شدم رفتم سمت در و در زدم
جک : رمز
ا/ت : منم
جک درو باز کرد
جک : ا/ت خوبی تونستی
کیفو بهش دادم
ا/ت : تونستم
اومد و بغلم کرد جک : آفرین میدونستم که میدونی
ا/ت : ممنونم
بعدم جدا شدیم
ا/ت : من دیگه باید برم دیر شده
جک : باشه ولی بازم بیا باشه؟
بهش لبخند زدم
ا/ت : باشه
جک : قول؟
ا/ت : قول
بعدم رفتم سمت خونه وقتی رسیدم همجا ساکت بود حس بدی داشتم رفتم داخل خونه همجا تاریک بود اما وقتی من رفتم چراغا رو خاموش نکردم داشتم از پله ها میرفتم بالا که صداش از پشت سرم اومد
جین : تا الان کجا بودی
ته دلم خالی شد
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
۵۹.۶k
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.