part
part 136
باهم رفتن تو اتاق کار دایان و دایان برگه های روی میز رو داد دست جنیو. جنیور بعد برسیشون برگه هارو برگردوند دست دایان
جنیور: همه اینارو ایمیل کن برام
دایان: باشه
جنیور: داری پیشرفت میکنی پسر
دایان: ممنون
دایانا: من اومدم
دایان: خوش اومدی... مهمون داریم
دایانا: کی اومده
جنیور: های
دایانا: واو مستر وین تشیف اوردن
جنیور: هی بس کن سرم شلوغ بود
دایانا: زنتو میوردی میدیدیم
جنیور: خودش مشتاق تر از شماست گفت شمارو دعوت کنم
دایانا: عالیه فردا مزاحمت میشیم
دایان: قرار دوست پیدا کنی سیستر
جنیور: اینا رو ولش چیزی ندارین بخوریم
دایانا: اوخیی مستر زنت گشنت گذاشته... خوب موقع ای اومدی امروز صبح خرید کردیم الان یچیزی برات درست میکنم
جنیور: ممنون
جنیور و دایان رفتن روی کاناپه نشستن
دایان: دلم میخواد دختری که انقدر تغیرت دادرو ببینم
جنیور: چیز دیدنی توش نیست که تو براش مشتاق باشی
دایان: نیست؟ داداش تو زمین تا اسمون تغییر کردی قبلا که میومدی کل صحبتمون دو خط نمیشد و یک روز درمیان یخ باکس شیشه الکل و خالی میکردی
جنیور: اخ گفتی یه خوبشو نداری بخوریم
دایان: دایانا (داد زد تا بشنوه)
دایانا:چیه (اینم همینطور)
دایان: یه شیشه بیار
دایانا: اوکی الان میارم
دایانا یه شیشه ویسکی از تو کابینت برداشتو داد به پسرا دیگه غذاش هم اماده بود
دایانا: بیاین میزو بچینین غذا امادست
بعداز کلی کلنجار که کی بره میزو بچینه دایان بازی رو باختو رفت تا مریز رو بچینه جنیور هم یه پیک دیگه برای خودش ریختو سر کشید بعد ده مین دایانا غذا رو اورد و باهم نشستنو خوردن بعد جنیور میز رو جم کردو تو شستن ظرفا به دایانا کمک کرد وعد تموم شدن کارا رفت روی کاناپه نشستو یکم برای خودش نوشیدنی ریخت که سوزومه زنگ زد
سوزومه: الو
جنیور: جانم بیبی
سوزومه: برای ناهار نمیای
جنیور:نه اینجا خوردم
سوزومه: اوکی من دارم میرم شرکت امروز ساعت نه خونه باش
جنیور: یکم تو شرکتم کار دارم ولی تلاشمو میکنم که بیام
سوزومه: هنوزم پیش دوستتی
جنیور: اره اینجا
سوزومه: برای کی میان خونمون
جنیور: فردا
سوزومه: ساعت چند
جنیور: نمیدونم بزار بپرسم...... دایانا فردا کی میای خونمو
دایانا: ساعت یازده، دوازده میام
جنیور: میگه یازده دوازده میان
باهم رفتن تو اتاق کار دایان و دایان برگه های روی میز رو داد دست جنیو. جنیور بعد برسیشون برگه هارو برگردوند دست دایان
جنیور: همه اینارو ایمیل کن برام
دایان: باشه
جنیور: داری پیشرفت میکنی پسر
دایان: ممنون
دایانا: من اومدم
دایان: خوش اومدی... مهمون داریم
دایانا: کی اومده
جنیور: های
دایانا: واو مستر وین تشیف اوردن
جنیور: هی بس کن سرم شلوغ بود
دایانا: زنتو میوردی میدیدیم
جنیور: خودش مشتاق تر از شماست گفت شمارو دعوت کنم
دایانا: عالیه فردا مزاحمت میشیم
دایان: قرار دوست پیدا کنی سیستر
جنیور: اینا رو ولش چیزی ندارین بخوریم
دایانا: اوخیی مستر زنت گشنت گذاشته... خوب موقع ای اومدی امروز صبح خرید کردیم الان یچیزی برات درست میکنم
جنیور: ممنون
جنیور و دایان رفتن روی کاناپه نشستن
دایان: دلم میخواد دختری که انقدر تغیرت دادرو ببینم
جنیور: چیز دیدنی توش نیست که تو براش مشتاق باشی
دایان: نیست؟ داداش تو زمین تا اسمون تغییر کردی قبلا که میومدی کل صحبتمون دو خط نمیشد و یک روز درمیان یخ باکس شیشه الکل و خالی میکردی
جنیور: اخ گفتی یه خوبشو نداری بخوریم
دایان: دایانا (داد زد تا بشنوه)
دایانا:چیه (اینم همینطور)
دایان: یه شیشه بیار
دایانا: اوکی الان میارم
دایانا یه شیشه ویسکی از تو کابینت برداشتو داد به پسرا دیگه غذاش هم اماده بود
دایانا: بیاین میزو بچینین غذا امادست
بعداز کلی کلنجار که کی بره میزو بچینه دایان بازی رو باختو رفت تا مریز رو بچینه جنیور هم یه پیک دیگه برای خودش ریختو سر کشید بعد ده مین دایانا غذا رو اورد و باهم نشستنو خوردن بعد جنیور میز رو جم کردو تو شستن ظرفا به دایانا کمک کرد وعد تموم شدن کارا رفت روی کاناپه نشستو یکم برای خودش نوشیدنی ریخت که سوزومه زنگ زد
سوزومه: الو
جنیور: جانم بیبی
سوزومه: برای ناهار نمیای
جنیور:نه اینجا خوردم
سوزومه: اوکی من دارم میرم شرکت امروز ساعت نه خونه باش
جنیور: یکم تو شرکتم کار دارم ولی تلاشمو میکنم که بیام
سوزومه: هنوزم پیش دوستتی
جنیور: اره اینجا
سوزومه: برای کی میان خونمون
جنیور: فردا
سوزومه: ساعت چند
جنیور: نمیدونم بزار بپرسم...... دایانا فردا کی میای خونمو
دایانا: ساعت یازده، دوازده میام
جنیور: میگه یازده دوازده میان
- ۴.۰k
- ۱۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط