فیکیونگی

فیک‌یونگی
فصل۲
P.۴
فیلیکس‌ویو
خیلی خوشحالممممم
قراره برم کرهه اقژوننننن
مامانمو بعد مدتها میبینممممم
.
.
فردا(هیچ اتفاق خاصی نیوفتاد)
ات‌ویو
واایی خیلی ذوق دارم...داداشیم..و همینطور تهیونگ..همشونو..میبینمممم
ات ـ فیلیکسسسس
ف ـ اخ کر شدم..بله
ات ـ تو برای چی دیروز ذوق داشتی؟
ف ـ چون مامانمو میبینم..بعد مدتها
ات ـ اهان
*ذهن ات*
وایی یادم نبود..مامانو بابا..م
اصن منو یادشونه؟
دیریننن*صدای پیام گوشی😂*
ات ـ این دیگه کیه؟
پیام ناشناش:
هاییی..چقد تغییر کردی جوجه
ولی هنوزم هر.زه‌ای
اماده‌ی مرگ‌ت باش
ــــــ
ات ـ فیلیکس
ف ـ بله
ات ـ رد این شماره‌ایو ک میگمو بزن
ف ـ چشم
ـــــ²مین‌بعد‌ـــــ
ف ـ مطمعینین اشتبا نگفتین؟
ات ـ ن چرا
ف ـ چون اصن همچین شماره‌ای وجود نداره
ات ـ ینی...ینی کار اونه*اروم*
ف ـ کار کی؟
ات ـ هیچی...ولش کن...*لبخند*
ـــــــ
هیچی
ب
ذهنم
نمیاد
حیمایتتتت؟
دیدگاه ها (۲)

فیک‌یونگیفصل۲P.۵ــ‌توی‌کره‌ــات ـ واهاییی چقد تغییر کردههف ـ...

فیک‌یونگیفصل۲P.۶تهیونگ ـ پس این پسره... ات ـ دوستمهتهیونگ ـ ...

فیک‌یونگیفصل۲P.۳فیلیکس‌ویواز پشت در حرفای ات رو میشنیدم...دل...

فیک‌یونگیفصل۲P.۲ــــ⁵مین‌بعد‌ـــفیلیکس ـ پیداش کردددممم*داد*...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط