آیا این عشق واقعی است؟
دکتر:فشار زیادی بهشون وارد شده راستی درباره بچه باید بگم زنده موند خداروشکر
جیمین از سر خوشحالی لبخندی زد و به سمت ات برگشت
کوک:آقای دکتر ممنون میتونی بری
دکتر رفت و جیمین هنوز به ات چشم دوخته بود
کوک:زیادی داری به آبجیم نگاه میکنی
جیمین:ابجی؟اها از این شوخی ها که ابجی داداش میشین واسه هم
کوک:ات نمیدونه ولی من داداش اصلیشم
جیمین:چی؟
کوک:بچه بود تو بغل مامانم که یه زنی ات رو دزدید ات اون موقع ۱ ماهش بود
جیمین:یعنی......
کوک:آره الان دایی شدم تو هم شوهر خواهرمی
که کوک آروم جیمین رو بغل کرد
ات:ج....جیمین
جیمین:فداتشم بیدار شدی؟
جیمین به ات کمک کرد رو تخت بشینه
ات:کوک
کوک:داداش صدام کن
ات:اها یادم نبود داداش......
ع کوک:داستان رو براش تعریف کرد
ات گریش گرفته بود
ات:د....داداش کوک......
ات کوک رو سفت بغل کرد
و........
من برم دیگه فردا ۵ پارت اپ میکنم با یه تکپارتی
جیمین از سر خوشحالی لبخندی زد و به سمت ات برگشت
کوک:آقای دکتر ممنون میتونی بری
دکتر رفت و جیمین هنوز به ات چشم دوخته بود
کوک:زیادی داری به آبجیم نگاه میکنی
جیمین:ابجی؟اها از این شوخی ها که ابجی داداش میشین واسه هم
کوک:ات نمیدونه ولی من داداش اصلیشم
جیمین:چی؟
کوک:بچه بود تو بغل مامانم که یه زنی ات رو دزدید ات اون موقع ۱ ماهش بود
جیمین:یعنی......
کوک:آره الان دایی شدم تو هم شوهر خواهرمی
که کوک آروم جیمین رو بغل کرد
ات:ج....جیمین
جیمین:فداتشم بیدار شدی؟
جیمین به ات کمک کرد رو تخت بشینه
ات:کوک
کوک:داداش صدام کن
ات:اها یادم نبود داداش......
ع کوک:داستان رو براش تعریف کرد
ات گریش گرفته بود
ات:د....داداش کوک......
ات کوک رو سفت بغل کرد
و........
من برم دیگه فردا ۵ پارت اپ میکنم با یه تکپارتی
۱۱.۸k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.