رمان
#رمان
#دختر_خوش_شانس
#BTS
#part:41
*ویو سارا*
هرکدوممون غذامونو سفارش دادیم بعد ۱۰ مین آوردن رستوران کاملا خالی بود و فقط ما بودیم
چون من رزروش کرده بودم
خیلی گرسنم بود برا همین به محض آوردن غذا بدون هیچ مکثی شروع کردم بخوردن و از اونجایی که هرکدوم غذای متفاوتی سفارش داده بودیم و ستی جفتم بود
بی توجه به ستی از غذا اونم میخوردم،وای بلاخره تموم کردم همه چی خیلی خوشمزه بود و من کاملا سیر شده بودم
سارا:اخیییییییییش
ستی:آخيش و مرض
سارا:چته
ستی:غذامو خوردی
سارا:دوست دارم
ستی:همین الان برام غذا میاری کار ندارم دوست دارم یعنی چی من الان چی بخورم بیشعور
سارا:کی گفته اذیتم کنی
ستی:حتما باید با غذا تلافی کنی
سارا:دوست دارم
ستی:الان میزنمت
سارا:جرعت داری بزن
ستی:میزنم ولی نه الان
تهیونگ:اینقدر گرسنت بود
جونگکوک:۵ دقیقه ای غذات تموم شد؟
جین:واووووووو تو از منم سریعتر میخوری
شوگا:چند روزه غذا نخوردی؟
نامجون:اروم غذا بخور شکم درد میگیری
جیمین:امیدوارم سیر شده باشی
جی هوپ:اگه هنوز گرسنه ای بگو بازم بیاریم
سارا:اممممممممم خب من خیلی گرسنم بود برا همین ببخشید
تهیونگ:نه معذرت خواهی نمیخواد،اما هنوز گرسنته؟
سارا:نه سیر شدم(با خجالت)،من میرم تو ماشین شما بخورید
جونگکوک:بشین بابا واسه چی خجالت میکشی،تو از کی خجالتی شدی؟
ستی:سارا خیلی خجالتی اما تو کمترین موضوع ها
جونگکوک:اما الان نمیخواد خجالت بکشی
تهیونگ:اره
سارا:باشه دیگه غذاتونو بخورید
شامشونو که خوردن ی دور زدیم بعدش بستنی بردیم و رفتیم خونه یکم نشستیم باهم حرف زدیم بعد دیگه رفتیم خوابیدیم
همشون رفتن تو اتاقاشون من و ستی هم رفتیم تو اتاقم روی تختم دراز کشیدیم و بعد کمی حرف زدن و خندیدن که دلم برا این کارای قبل خوابمون تنگ شده بود گرفتیم خوابیدیم
#دختر_خوش_شانس
#BTS
#part:41
*ویو سارا*
هرکدوممون غذامونو سفارش دادیم بعد ۱۰ مین آوردن رستوران کاملا خالی بود و فقط ما بودیم
چون من رزروش کرده بودم
خیلی گرسنم بود برا همین به محض آوردن غذا بدون هیچ مکثی شروع کردم بخوردن و از اونجایی که هرکدوم غذای متفاوتی سفارش داده بودیم و ستی جفتم بود
بی توجه به ستی از غذا اونم میخوردم،وای بلاخره تموم کردم همه چی خیلی خوشمزه بود و من کاملا سیر شده بودم
سارا:اخیییییییییش
ستی:آخيش و مرض
سارا:چته
ستی:غذامو خوردی
سارا:دوست دارم
ستی:همین الان برام غذا میاری کار ندارم دوست دارم یعنی چی من الان چی بخورم بیشعور
سارا:کی گفته اذیتم کنی
ستی:حتما باید با غذا تلافی کنی
سارا:دوست دارم
ستی:الان میزنمت
سارا:جرعت داری بزن
ستی:میزنم ولی نه الان
تهیونگ:اینقدر گرسنت بود
جونگکوک:۵ دقیقه ای غذات تموم شد؟
جین:واووووووو تو از منم سریعتر میخوری
شوگا:چند روزه غذا نخوردی؟
نامجون:اروم غذا بخور شکم درد میگیری
جیمین:امیدوارم سیر شده باشی
جی هوپ:اگه هنوز گرسنه ای بگو بازم بیاریم
سارا:اممممممممم خب من خیلی گرسنم بود برا همین ببخشید
تهیونگ:نه معذرت خواهی نمیخواد،اما هنوز گرسنته؟
سارا:نه سیر شدم(با خجالت)،من میرم تو ماشین شما بخورید
جونگکوک:بشین بابا واسه چی خجالت میکشی،تو از کی خجالتی شدی؟
ستی:سارا خیلی خجالتی اما تو کمترین موضوع ها
جونگکوک:اما الان نمیخواد خجالت بکشی
تهیونگ:اره
سارا:باشه دیگه غذاتونو بخورید
شامشونو که خوردن ی دور زدیم بعدش بستنی بردیم و رفتیم خونه یکم نشستیم باهم حرف زدیم بعد دیگه رفتیم خوابیدیم
همشون رفتن تو اتاقاشون من و ستی هم رفتیم تو اتاقم روی تختم دراز کشیدیم و بعد کمی حرف زدن و خندیدن که دلم برا این کارای قبل خوابمون تنگ شده بود گرفتیم خوابیدیم
۵.۹k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.