˼ دلبر مغرور من ˹
˼ دلبر مغرور من ˹
#پارت21
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....
با خواب اشفته ایی که دیدم از جام پریدم همون لحظه هم الارم گوشیم به صدا در اومد بلند شدمو یکم دست و صورتمو شستم و اماده شدم برا دانشگاه حس خوبی به امروز نداشتم نمیدونم چرا از اتاق بیرون رفتم مامان صبحونه اماده کرده بود اما اصلا اشتها نداشتم و بدون خوردن چیزی از خونه زدم بیرون میخاستم یکم از راهو پیاده برم که یه هوایی به سر و کلم بخوره که یهو یه ماشین با سرعت کنارم ترمز کشید نگاهی به ماشینش انداختم یه ماشین لاکچری و شیک بود درو باز کرد و دهنشو باز کردم که حرف بزنه اما متعجب بهم خیره شده بود جوری که انگار منو میشناسه اما من اصلا این مرد به نظرم آشنا نمیومد ، زود به خودش اومد و سوار شد و به راهش ادامه داد عجب مگه نمیخاست بخاطر اینکه بی هواس از خیابون رد شدم و نزدیک بود زیر ماشینش له بشم دعوام کنه پس چرا همچین شد شونه ایی بالا انداختم و به راهم ادامه دادم به خودم که اومدم دیرم شده بود سریع سوار تاکسی شدم و با تاخیر به دانشگاه رسیدم سربع پیاده شدم و با عجله خودمو به کلاس رسوندم وارد که شدم خبری از سیاوش نبود یه مرد میانسال به جای سیاوش نشسته بود لب زدم و پرسیدم : پس اقای سیاوش زند کجان ؟؟
ایشون دیگه تو این دانشگاه تدریس نمیکنن هنگ بودم یه باشه گفتم و از سالن دانشگاه بیرون زدم
الان تنها جایی که به من ارامش میداد رفتن پیش دنیا بود گوشیمو برداشتم و زنگ زدم که بعد از 3 بوق جواب داد
- جانم صنم
خونه ایی بیام پیشت ؟؟
- ارهه قشنگم چیزی شده صنم ؟؟
نه چیزی نشده فقط یکم حالم گرفته میام که برام اهنگ بخونی ها
- چشم قشنگم منتظرتم بزغاله من
اومدم نکبت اومدم
از اینجا تا خونه دنیا اینا فاصله ایی نبود بخاطر همین پیاده رفتم و زودم رسیدم و زنگ خونه رو فشار دادم
- کیه
منم صنم
- بیا تو دخترم
#پارت21
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....
با خواب اشفته ایی که دیدم از جام پریدم همون لحظه هم الارم گوشیم به صدا در اومد بلند شدمو یکم دست و صورتمو شستم و اماده شدم برا دانشگاه حس خوبی به امروز نداشتم نمیدونم چرا از اتاق بیرون رفتم مامان صبحونه اماده کرده بود اما اصلا اشتها نداشتم و بدون خوردن چیزی از خونه زدم بیرون میخاستم یکم از راهو پیاده برم که یه هوایی به سر و کلم بخوره که یهو یه ماشین با سرعت کنارم ترمز کشید نگاهی به ماشینش انداختم یه ماشین لاکچری و شیک بود درو باز کرد و دهنشو باز کردم که حرف بزنه اما متعجب بهم خیره شده بود جوری که انگار منو میشناسه اما من اصلا این مرد به نظرم آشنا نمیومد ، زود به خودش اومد و سوار شد و به راهش ادامه داد عجب مگه نمیخاست بخاطر اینکه بی هواس از خیابون رد شدم و نزدیک بود زیر ماشینش له بشم دعوام کنه پس چرا همچین شد شونه ایی بالا انداختم و به راهم ادامه دادم به خودم که اومدم دیرم شده بود سریع سوار تاکسی شدم و با تاخیر به دانشگاه رسیدم سربع پیاده شدم و با عجله خودمو به کلاس رسوندم وارد که شدم خبری از سیاوش نبود یه مرد میانسال به جای سیاوش نشسته بود لب زدم و پرسیدم : پس اقای سیاوش زند کجان ؟؟
ایشون دیگه تو این دانشگاه تدریس نمیکنن هنگ بودم یه باشه گفتم و از سالن دانشگاه بیرون زدم
الان تنها جایی که به من ارامش میداد رفتن پیش دنیا بود گوشیمو برداشتم و زنگ زدم که بعد از 3 بوق جواب داد
- جانم صنم
خونه ایی بیام پیشت ؟؟
- ارهه قشنگم چیزی شده صنم ؟؟
نه چیزی نشده فقط یکم حالم گرفته میام که برام اهنگ بخونی ها
- چشم قشنگم منتظرتم بزغاله من
اومدم نکبت اومدم
از اینجا تا خونه دنیا اینا فاصله ایی نبود بخاطر همین پیاده رفتم و زودم رسیدم و زنگ خونه رو فشار دادم
- کیه
منم صنم
- بیا تو دخترم
۵.۲k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.