پارت

پارت7
باورم نمیشه داداشم بهم نارو زده ولم کرده دلم برای خانوادم تنگ شده مگه اون نمی گفت خوشحاله از این که من دارم میرم پیشش هااا خدایاا تا کی بذبخای تا اونجا بودم گیرو زدن پدرم اینجام تنهااا تنها کسی که دلم براش تنگ نشده پدرمه حتی اوقم میاد بگم بابا بهش
هرجا رقتم دنبال کار به حجابم گیر می دادن
تو کافه نشسته بودم یه قهوه سفارش دادم یه زنه اومد نشست رو صندلی روبه رویم
زنه: ایرانی
من: اوهم
زنه:منم چرا تنهای غریبی
من: اره
زنه:منو یاد خودم می اندازی
گفتم صورت حساب بیارن
من: واقعا
زنه:نترس نمی خورمت
من: من از خانوادم خوردم چی برسه به یه غریبه بای
از این زنا زیاد دیدم این مدتت
هر روز کارم بود رفتن تو کافه قهوه خوردن
از دوباره اون زنه دیدم
زنه:بازم تو اینجای که
منو باید بهتون جواب بدم
زنه:اسم انی تو چی
من: سارا
زنه:دنبال کاری
من: اره چطور
زنه:خوبه بیا تو کافه من کار کن اگه می خواهی
من: نه ممنون
کارتشو گذاشت رفت
چند روزه دارم به کارته نگاه می کنم
امروز باید برم
رفتم تو کافه
انی: اومدی بس
من: سلام
انی:زبان اینگلیسی ت خوبه
من: اره
انی :اوکی بس فقدر باید به ظاهرت برسم باهام بیا
بهم یه لباس داد مثل کارمندای اونجا
انی:به پوش
پوشیم
انی:اوکی بیا به موهات برسم
من: باید حجاب بگیرم
انی:نخیر این جوری کسی نه بهت کار میده حتی مشتریامم می پرونی
من: نخیر بس کار نمی خواهم
انی:متمانی
من: باشه
انی:برگام چقدر قشنگی تو دختر
من: ممنون
شروع به کار کردم اول سخت بود بابت چشای مرداا اما کم کم عادی شده اش بهترم شد مشتریای بیشتری اومدن
یه ماه و نیمه دارم کار می کنم از سامیار خبری نشد شماره دانیالم نداشتم
اخر سر همه جا ته کشیدم نشستم رو صندلی
انی نشست جلوم
من: چرا کمکم کردین
انی:یاد خودم می افتم می بینمت منم تو سن تو بودم اومدم ترکیه مثل تو غریب بودم
من: چرا اومدین
انی:فرار کردم قاچاقی
من: اها
انی:تو چرا اومدی ازت معلومه تو خانواده مذهبی بزرگ شدی باید خانواده خوبی داشته باشی
من:. از دست پدرم فرار کردم
انی :بابت
من: ازدواج اجباری و کتک
انی:بابای بدی داشتی بس
من: اره
انی:چرا ترکیه اومدی
من: برادرم سامیار گفت بیام ترکیه رفیقش میاره منو امریکا برادرم ادم مهمیه
انی:اوه اوه برادرتم بهت خیانت کرده بس دختره بد بخت
من: بد شانسی اینه که هنوز باورم نمیشه بهترین ادم زندگیم بهن بد کرده باشه
انی:کجا زندگی می کنی
من: تو مسافر خونه
انی:ایش اونجا چرا
من: جای ندارم
انی :اگه دوست داری بیا پیش من من تنهام
من: چرا کمکم می کنی
انی:یاد خواهرم می ندازی منو شاید برای اونه
من: جبران می کنم برات
انی:می دونم



سه ماه تو ترکیه می گذره الان تو خونه انی هستم اسم اصلیش نازنینه ادم خوبیه فکر نمی کردم اینقدر خوب باشه
دیدگاه ها (۰)

پارت 8با پولای که در اوردم یکم پس انداز کردم یکم خرید کردم ل...

پارت 9من الان سه تا رفیق دارم سه سال پیش تو یکی از مهمونی ه...

پارت6ساعت دو شب بود داشتم از پله اروم اروم پایین می رفتمماما...

از رمان اغوش سرد راضین تا اینجا ?🙁🙃

سلام سلامبنده امدم با ی رمان ریده دیگهاصلا تشویق نیاز نیست😌ا...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۶بادیگارده رفت در زد وبادیگارد : قر...

Blackpinkfictions پارت۲۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط