رمان اشفتگی
رمان اشفتگی
پارت 28
(ویو ا. ت)
رفت بار و داشتم دنبال یونگی میگشتم که یونگی رو دیدم معلوم بود که خیلی خیلی خورد بود و ی دختر داشت بهش نخ میداد (ن این نخ نمیداد این داشت طناب میداد) سری رفتم سمتش دستش رو گرفت و اوردمش بیرون و ازش بپرسدم که ماشین کجاست زیاد تو حال خودش نبود ولی هنوز یادش بود ماشین رو کجا گذاشت رفتیم سمت ماشین و سوار ماشین شدیم خواستم ماشین رو روشن کنم که دستم رو گرفت ی دیتش رو روی سویچ و و اون دستش هم روی صندلی لباش رو روی لبام گذاشت بعد ی چند دقیقه تمومش کرد و دوبار نشست سر جاش و گفت برو خونه ی من (با حالت مستی)
ا. ت بی حرف زدن راه افتادم
ا. ت هی خوابت برد
یونگی نه (با حالت مستی و خوابالو)
ا. ت میتونی را بری؟
یونگی هوم
و تلوتلو میخور که میخواد بیوفت که ا. ت دستش رو میگیر
ا. ت ار تو میتونی را بری و کمکش کرد و اومدن داخل عمارت
ا. ت اجوما اجوما
یونگی اجوما رفت
ا. ت چی کجا رفت
یونگی اون همیشه وقتی شب میشه میر هم ی کارکنا میرن
ا. ت اوفففف حالا اتاقت کجاست
یونگی اون بالا
ا. ت اوف که چیه بوی الکلی میدی
و میرن داخل اتاق
ا. ت خوب حالا من میرم و توهم لباسات رو عوض کن
یونگی.....
ا. ت خوابیدی؟
ا. ت یا خوابیدی باش با همین لباسا باش و ا. ت میخواد بره که یونگی دستش رو میگیر
یونگی ا. ت چرا نمیزاری من بهت بگم بیبی ولی میزاری اون عوضی بهت بگ هان اصلن مگه من ددیت نبود هان چرا گذاشتی اون دستت رو بگیر اصلا اون کیه بود؟
ا. ت یونگی حالت خوب نیست من میرم فردا باهم حرف میزنیم که یونگی ا. ت رو میکش تو بغلش
و ا. ت رو میبوس و دیگ بازهن منحرف خودتون پیش برید
یونگی ا. ت و مو های ا. ت رو از روی صورتش کنار میزن
ا. ت هوم
یونگی بیبی ببخشید
ا. ت چرا
یونگی بخاطر دیشب که اون پسر رو زدم و توهم گریه کردی
ا. ت ن تو منو ببخش نباید میزاشتم اون کارا رو بکن
یونگی دیشب رفتن؟
ا. ت ن میدونم فکر کنم پیش جیمین باشن هنوز
یونگی وایسا جیمین دیروز قرار بود با مافیا جلسه بزار.
ا. ت ار
یونگی اگه امروز مافیا ها بیان چی
ا.ت مگه چشه
یونگی الان اون دوستات پیش جیمینن
ا. ت راس میگه
یونگی پاشو پاشو که بریم تا جیمین دیونه نشد
و من خوابم دار برم بخوابم فردا باز رمان رو میزارم که فصل اول رو تموم کنیم و رمان اجبار در زندگی رو بزارم
پارت 28
(ویو ا. ت)
رفت بار و داشتم دنبال یونگی میگشتم که یونگی رو دیدم معلوم بود که خیلی خیلی خورد بود و ی دختر داشت بهش نخ میداد (ن این نخ نمیداد این داشت طناب میداد) سری رفتم سمتش دستش رو گرفت و اوردمش بیرون و ازش بپرسدم که ماشین کجاست زیاد تو حال خودش نبود ولی هنوز یادش بود ماشین رو کجا گذاشت رفتیم سمت ماشین و سوار ماشین شدیم خواستم ماشین رو روشن کنم که دستم رو گرفت ی دیتش رو روی سویچ و و اون دستش هم روی صندلی لباش رو روی لبام گذاشت بعد ی چند دقیقه تمومش کرد و دوبار نشست سر جاش و گفت برو خونه ی من (با حالت مستی)
ا. ت بی حرف زدن راه افتادم
ا. ت هی خوابت برد
یونگی نه (با حالت مستی و خوابالو)
ا. ت میتونی را بری؟
یونگی هوم
و تلوتلو میخور که میخواد بیوفت که ا. ت دستش رو میگیر
ا. ت ار تو میتونی را بری و کمکش کرد و اومدن داخل عمارت
ا. ت اجوما اجوما
یونگی اجوما رفت
ا. ت چی کجا رفت
یونگی اون همیشه وقتی شب میشه میر هم ی کارکنا میرن
ا. ت اوفففف حالا اتاقت کجاست
یونگی اون بالا
ا. ت اوف که چیه بوی الکلی میدی
و میرن داخل اتاق
ا. ت خوب حالا من میرم و توهم لباسات رو عوض کن
یونگی.....
ا. ت خوابیدی؟
ا. ت یا خوابیدی باش با همین لباسا باش و ا. ت میخواد بره که یونگی دستش رو میگیر
یونگی ا. ت چرا نمیزاری من بهت بگم بیبی ولی میزاری اون عوضی بهت بگ هان اصلن مگه من ددیت نبود هان چرا گذاشتی اون دستت رو بگیر اصلا اون کیه بود؟
ا. ت یونگی حالت خوب نیست من میرم فردا باهم حرف میزنیم که یونگی ا. ت رو میکش تو بغلش
و ا. ت رو میبوس و دیگ بازهن منحرف خودتون پیش برید
یونگی ا. ت و مو های ا. ت رو از روی صورتش کنار میزن
ا. ت هوم
یونگی بیبی ببخشید
ا. ت چرا
یونگی بخاطر دیشب که اون پسر رو زدم و توهم گریه کردی
ا. ت ن تو منو ببخش نباید میزاشتم اون کارا رو بکن
یونگی دیشب رفتن؟
ا. ت ن میدونم فکر کنم پیش جیمین باشن هنوز
یونگی وایسا جیمین دیروز قرار بود با مافیا جلسه بزار.
ا. ت ار
یونگی اگه امروز مافیا ها بیان چی
ا.ت مگه چشه
یونگی الان اون دوستات پیش جیمینن
ا. ت راس میگه
یونگی پاشو پاشو که بریم تا جیمین دیونه نشد
و من خوابم دار برم بخوابم فردا باز رمان رو میزارم که فصل اول رو تموم کنیم و رمان اجبار در زندگی رو بزارم
۲۳.۲k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.