پارت 14 رمان خیال ✨✔️
خیال
#پارت_14
محسن
+ بله ، من خودم همه چیزو میدونم
بعد مکث کوتاهی کرد و ادامه داد ...
+ اینکه ،، یک سال خارج از کشور زندگی کردید ، درس خوندید و ..
ادامه نداد ک ...
_ ن ن ،، ممن درس نخوندم اونجا ففـ .. فقط چند ماه بود ، اونم روی چند تا کار عملی
بعد از چند ثانیه مکث گفت :
+ میدونم ،،،
دوباره مکث ..
هی مکث مکث مکث ... 😐
+ اینکه با دختر خالتون هم نامزد کردین ، ولی نموندین و برگشتین ایران .
از حرفش جا خوردم ، خیلی تعجب کردم و این حرف خیلی هم داشت اذیت میکرد .. یهو تندی ..
_ چچـ .. چی میگین شما ؟، باورم نمیشه در مورد من اینجوری میگین
+ مگه دروغه ؟
بدون مکث گفتم :
_ معلومه که دروغه ،، من نمیفهمم شما چرا درباره من ، اینجوری فکر میکنید
حرفی نزد ، سرشو پایین انداخته بود و .. مغزم درگیر شده بود ؛ ذهنم پر سوال ...؟! 😑
_ این مزخرفات رو از کجا شنیدین ؟.. کی همچین حرفی زده ؟
+ مهم نیست
عصبی شده بودم و کمی با داد و فریاد گفتم :
_ مهمه ،، واسه من مهمه
قلبم تند تند میزد ... ناراحت شده بودم و نفس عمیقی کشیدم و ...
_ چون اونا میخوان زندگیمو ازم بگیرن
تند تند نفس می کشیدم ، خیلی آروم سرمو تکون دادم و ...
_ میخوان ، تو رو ازم بگیرن ..🥵😔
.....
مائده
از حرفی که راجبش زدم ، تعجب کرد ، از قیافش معلوم بود جا خورده ... مِن و مِن کُنان و آروم گفت :
+ ااایی ..... این مزخرفات رو از کجا شنیدین ؟...! کی همچین حرفی زده ؟..
_مهم نیست
این دفعه عصبی شد ، کمی صداشو بالا برد و ...
+ مهمه ،، واسه من مهمه
چیزی نگفتم ؛ ولی هنوز عصبی بود ، تند تند نفس می زد ...
+ چون اونا میخوان زندگیمو ازم بگیرن
داشت عمیق نگام میکرد ، سرسو با نگاهاش و نفساش تکون داد و .. بعد خیلی آروم و یواش گفت :
+ میخوان تو رو ازم بگیرن
... ی حالی شدم ، نفس عمیقی کشیدم ؛ سرمو پایین گرفته بودم و سکوت کردم ...
+ ببین ،، من نمیدونم ، ککـ ... کی این حرفا رو بهت زده ،، مکث کوتاه کرد بعد در ادامه گفت :
+ ولی میدونم ، تو راستشو میگی،، پس لطفا واقعیتو بگو ،، کی این حرفا رو زده ؟!
چیزی نگفتم ؛ یعنی نخواستم بد بشه ، نتونستم بگم ...
+ خواهش میکنم
سرمو بیشتر پایین انداختم ، نفس عمیقی کشیدم و ...
#F_BRMA2005
#پارت_14
محسن
+ بله ، من خودم همه چیزو میدونم
بعد مکث کوتاهی کرد و ادامه داد ...
+ اینکه ،، یک سال خارج از کشور زندگی کردید ، درس خوندید و ..
ادامه نداد ک ...
_ ن ن ،، ممن درس نخوندم اونجا ففـ .. فقط چند ماه بود ، اونم روی چند تا کار عملی
بعد از چند ثانیه مکث گفت :
+ میدونم ،،،
دوباره مکث ..
هی مکث مکث مکث ... 😐
+ اینکه با دختر خالتون هم نامزد کردین ، ولی نموندین و برگشتین ایران .
از حرفش جا خوردم ، خیلی تعجب کردم و این حرف خیلی هم داشت اذیت میکرد .. یهو تندی ..
_ چچـ .. چی میگین شما ؟، باورم نمیشه در مورد من اینجوری میگین
+ مگه دروغه ؟
بدون مکث گفتم :
_ معلومه که دروغه ،، من نمیفهمم شما چرا درباره من ، اینجوری فکر میکنید
حرفی نزد ، سرشو پایین انداخته بود و .. مغزم درگیر شده بود ؛ ذهنم پر سوال ...؟! 😑
_ این مزخرفات رو از کجا شنیدین ؟.. کی همچین حرفی زده ؟
+ مهم نیست
عصبی شده بودم و کمی با داد و فریاد گفتم :
_ مهمه ،، واسه من مهمه
قلبم تند تند میزد ... ناراحت شده بودم و نفس عمیقی کشیدم و ...
_ چون اونا میخوان زندگیمو ازم بگیرن
تند تند نفس می کشیدم ، خیلی آروم سرمو تکون دادم و ...
_ میخوان ، تو رو ازم بگیرن ..🥵😔
.....
مائده
از حرفی که راجبش زدم ، تعجب کرد ، از قیافش معلوم بود جا خورده ... مِن و مِن کُنان و آروم گفت :
+ ااایی ..... این مزخرفات رو از کجا شنیدین ؟...! کی همچین حرفی زده ؟..
_مهم نیست
این دفعه عصبی شد ، کمی صداشو بالا برد و ...
+ مهمه ،، واسه من مهمه
چیزی نگفتم ؛ ولی هنوز عصبی بود ، تند تند نفس می زد ...
+ چون اونا میخوان زندگیمو ازم بگیرن
داشت عمیق نگام میکرد ، سرسو با نگاهاش و نفساش تکون داد و .. بعد خیلی آروم و یواش گفت :
+ میخوان تو رو ازم بگیرن
... ی حالی شدم ، نفس عمیقی کشیدم ؛ سرمو پایین گرفته بودم و سکوت کردم ...
+ ببین ،، من نمیدونم ، ککـ ... کی این حرفا رو بهت زده ،، مکث کوتاه کرد بعد در ادامه گفت :
+ ولی میدونم ، تو راستشو میگی،، پس لطفا واقعیتو بگو ،، کی این حرفا رو زده ؟!
چیزی نگفتم ؛ یعنی نخواستم بد بشه ، نتونستم بگم ...
+ خواهش میکنم
سرمو بیشتر پایین انداختم ، نفس عمیقی کشیدم و ...
#F_BRMA2005
۲۳۰
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.