My angel (part2)

مرد دیگه نمیتونست تحمل کنه سه روز گذشته بود اما دختر هنوز هم به حرف نیومده بود ، دیگه نمیتونست تحمل کنه و عصبانیت به سمت اتاقی که دختر درش مبحوس بود رفت و با شدت در رو باز کرد …

_ من اصلا باهات شوخی ندارم اگه هنوز هم حرف نزنی کاری میکنم که برای اولین بار با التماس باهام حرف بزنی
+ « خنده » همتون مثل همین ، خشن ، بی رحم ، سنگدل و بی غیرت ازتون متنفرم ، چطور میتونی انقدر بی رحم باشی هااا چطور میتونی انقدر راحت این حرف هارو به یک دختر بی دفاع بزنی ؟ چجوری انقدر راحت این کلمات کثیف رو به زبون میاری ؟
_ زیادی داری بلبل زبونی میکنی ها ، حواست باشه کی اینجا رئیسه
+ تو ؟ رئیس ؟ هه ، من معمولا حرف نمیزنم پس از این به بعد انقد ازم حرف نکش وگرنه بدونه هیچ ترسی هر حرفی دلم بخاد میزنم برامم مهم نیس کی هستی
_ نه خوشم اومد ، مثل بقیه دخترا ترسو و بز دل نیستی 😂 گریه نمیکنی داد نمیزنی و انقد پرو و زبون درازی نه خوشم اومد
+ پسره ی احمق حواست باشه ادمایی که داری بهشون توهین میکنی هم جنسای منن و هر چقدر هم که کامل نباشن حق نداری راجبشون بد بگی فهمیدی ؟
_ باشه باشه اوردمت اینجا تا ی کاری برام انجام بدی
+ من هیچ کاری برای توعه عوضی نمیکنم
_ میکنی ، خوبشم میکنی ، باهات خوب رفتار میکنم پرو نشو ها ، الان بلند میشی مثل دخترای خوب میری دوش میگیری تا نیم ساعت دیگه میکاپ ارتیست و چند تا خدمتکار میان تا امادت کنن برای مهمونی امشب باید نقش دوست دخترمو بازی کنی و این کار رو میکنی وگرنه خانوادت میوفتن تو خطر
+ پسره ی عوضی
_ مودب باش بچه

مرد اروم به سمت در قدم ورداشت و تو چهارچوب در ایستاد و نگاهی به دختر کرد و لبخندی زد بعد از اتاق خارج شد

+ پسره ی احمق ، لاشیییی باید همونجا یکی میزدم تو دهنش

……