My angel part
My angel (part3)
دخترک از حمام خارج شد و با موهای خیس و بدنی نم دار که با حوله ای سفید رنگ پوشیده شده بود به سمت تخت رفت و به ارومی خودش رو روی تخت رها کرد … چشم هاش رو بسته بود و به مکالمه هایی که توی مغزش انجام میشد گوش میداد ، صداهایی که هیچ وقت دختر نتونسته بود مهارشون کنه ، صداهایی که کلی عذابش میدادن و هیچوقت ساکت نمیشدن ، چیکار میتونست بکنه ؟ بدن ضعیف دختر توانایی مقابله با افکار منفی که کله وجودش رو تسخیر کرده بود نداشت … فقط باید تحمل میکرد
صدای در باعث شد دختر از باتلاق افکارش نجات پیدا کنه و به حالته نشسته در بیاد
^ با اجازه ما اومدیم تا برای اماده شدن بهتوندکمک کنیم اجازه هست ؟
سوالی ذهن دختر رو مشغول کرد
( چرا وقتی منو دزدیده و میتونه هر کاری که میخاد باهام انجام بده انقدر مودبانه و با محبت پیش میره ؟ به خدمتکاراش گفته انقدر بهم احترام بزارن و برام ارزش قائل باشن ؟ به نظرم ی جای کار میلنگه )
^ خانوم ؟ حالتون خوبه ؟
+ ا اره خوبم میتونید شروع کنید
^ اول از همه بین این لباس ها مورده علاقتون رو انتخاب کنید تا بعد بریم سراغ میکاپ
…….
( حدود دو ساعتی گذشت و دختر کاملا اماده بود ، و باید بگم بسیار زیبا شده بود میدرخشید ، خدمتکار ها بعد از اتمام کارشون جمله ای رو گفتند و از اتاق خارج شدن )
^ خانوم تا یک ربع دیگه ماشین حرکت میکنه ، ازتون درخواست داریم تا اون موقع خودتون رو به در خروجی عمارت برسونید ، ارباب پایین پله ها منتظرتون هستند
+ باشه ممنونم
+ ارباب ؟ تورو خدا نگو که گیره ی مافیای خرفت افتادم … خدایااااا داری شوخی میکنی باهام دیگه !؟ ولی خب چه فرقی به حاله من داره ؟ چه بیرون از این عمارت چه توی این عمارت قراره زجر بکشم پس شاید اینجا برام بهتر باشه حداقل میتونم لباسای گرون و میکاپای خوشگل انجام بدم کاری که یک عمر حسرتش رو داشتم ….
دیگه جمله ای از دهان دختر خارج نشد و به ارومی به سمت درب اتاق حرکت کرد ، کیفش رو از روی عسلی ورداشت و بعد از باز کردن در از اتاق خارج شد .. اولین بار بود که با این فضا رو به رو میشد پس بعد از کمی مکث و نگاه کردن پله هارو پیدا کرد و به سمت پله ها رفت … اروم پاهاش رو حرکت میداد و از پله ها پایین می رفت صدایی که کفش های دختر به کمک پله ها می ساختند باعث جلب توجه کریستوفر شد ، مرد نگاهش رو روی دختر زوم کرد و با دقت نگاه می کرد که ……
دخترک از حمام خارج شد و با موهای خیس و بدنی نم دار که با حوله ای سفید رنگ پوشیده شده بود به سمت تخت رفت و به ارومی خودش رو روی تخت رها کرد … چشم هاش رو بسته بود و به مکالمه هایی که توی مغزش انجام میشد گوش میداد ، صداهایی که هیچ وقت دختر نتونسته بود مهارشون کنه ، صداهایی که کلی عذابش میدادن و هیچوقت ساکت نمیشدن ، چیکار میتونست بکنه ؟ بدن ضعیف دختر توانایی مقابله با افکار منفی که کله وجودش رو تسخیر کرده بود نداشت … فقط باید تحمل میکرد
صدای در باعث شد دختر از باتلاق افکارش نجات پیدا کنه و به حالته نشسته در بیاد
^ با اجازه ما اومدیم تا برای اماده شدن بهتوندکمک کنیم اجازه هست ؟
سوالی ذهن دختر رو مشغول کرد
( چرا وقتی منو دزدیده و میتونه هر کاری که میخاد باهام انجام بده انقدر مودبانه و با محبت پیش میره ؟ به خدمتکاراش گفته انقدر بهم احترام بزارن و برام ارزش قائل باشن ؟ به نظرم ی جای کار میلنگه )
^ خانوم ؟ حالتون خوبه ؟
+ ا اره خوبم میتونید شروع کنید
^ اول از همه بین این لباس ها مورده علاقتون رو انتخاب کنید تا بعد بریم سراغ میکاپ
…….
( حدود دو ساعتی گذشت و دختر کاملا اماده بود ، و باید بگم بسیار زیبا شده بود میدرخشید ، خدمتکار ها بعد از اتمام کارشون جمله ای رو گفتند و از اتاق خارج شدن )
^ خانوم تا یک ربع دیگه ماشین حرکت میکنه ، ازتون درخواست داریم تا اون موقع خودتون رو به در خروجی عمارت برسونید ، ارباب پایین پله ها منتظرتون هستند
+ باشه ممنونم
+ ارباب ؟ تورو خدا نگو که گیره ی مافیای خرفت افتادم … خدایااااا داری شوخی میکنی باهام دیگه !؟ ولی خب چه فرقی به حاله من داره ؟ چه بیرون از این عمارت چه توی این عمارت قراره زجر بکشم پس شاید اینجا برام بهتر باشه حداقل میتونم لباسای گرون و میکاپای خوشگل انجام بدم کاری که یک عمر حسرتش رو داشتم ….
دیگه جمله ای از دهان دختر خارج نشد و به ارومی به سمت درب اتاق حرکت کرد ، کیفش رو از روی عسلی ورداشت و بعد از باز کردن در از اتاق خارج شد .. اولین بار بود که با این فضا رو به رو میشد پس بعد از کمی مکث و نگاه کردن پله هارو پیدا کرد و به سمت پله ها رفت … اروم پاهاش رو حرکت میداد و از پله ها پایین می رفت صدایی که کفش های دختر به کمک پله ها می ساختند باعث جلب توجه کریستوفر شد ، مرد نگاهش رو روی دختر زوم کرد و با دقت نگاه می کرد که ……
- ۱۳.۰k
- ۱۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط