Part19(همه چیز اتفاقی بود)

خب این مدت پدر هیون جو هم داشت همه کار ها رو بهش واگذار میکرد.....بیماری مادرش داشت بدتر میشد و باید سریع تر درمان میشد....پس قرار شد اونا هم برن و توی لندن باشن تا مادرش درمانش رو شروع کنه.و همونجا هم زندگی کنن.پس خانواده هاشون الان خارج بودن و هیون جو و هوسوک و جونگ کوک توی سئول....ولی اینجا هنوز کانگ دنبال انتقام بود...ولی نه از پدراشون. بلکه از جونگ کوک و هیون جو....


پرش زمانی به کمپانی:
نامجون:عه خانم جانگ....
هیون جو:میشه رسمی نباشید اینقد‌...هیون جو صدام کنید...
نامجون:باشه...الان خوبین؟!
جین:آخه خبر دادن باردارین..باید مواظب خودتون باشین.....
هیون جو:آره..الان حدود سه ماهه...باشه برای فردا آماده این؟! قرار شد پرفرمنس جدید رو اجرا کنید....

دنس پرکتیس رو اجرا کردن که صدای در اومد....
جونگ کوک:اجازه هست؟.
هیون جو:آره..بیا....
جونگ کوک:همگی خسته نباشید...من برای ناهار رامیون خریدم..بیاید با هم بخوریم...

و همگی دور میز نشستن و باهم غذا خوردن..اون روز عصر همه باهم بودن و جونگ کوک حسابی با اعضا دوست شده بود....تا شب خوش گذروندن.....شب خسته و کوفته رسیدن خونه...
جونگ کوک:آههه..خیلی خسته ام....

هیون جو:خوب شدی راستی؟!
جونگ کوک:هیچی نگو یادم ننداز...آره خوبم

هیون جو :باشه...باشه...به لطف اوپام....
جونگ کوک:باشه حالا....

جونگ کوک:به نظرت الان بهتر نیست بخوابی؟؟؟! دیر وقته ها....
هیون جو:آره...
جونگ کوک:بیا بغلت کنم بعد برو بخواب.....
هیون جو :باشه..بغل...
و جونگ کوک بغلش کرد.....و گوشش رو گذاشت رو شکم هیون جو .....

جونگ کوک:این کوچولو...
هیون جو:هوم...کی بدنیا بیاد....
جونگ کوک:جدی جدی دارم بابا میشم....
هیون جو:شک نکن....
جونگ کوک:خسلی حسش قشنگه...مواظب خودت و بچمون باش...حالا هم برو بخواب..شب بخیر....

هیون جو:هوم...شب بخیر...

و رفتن و خوابیدن....



ادامه دارد........💛
دیدگاه ها (۰)

Part20 (همه چیز اتفاقی بود)

Part21 (همه چیز اتفاقی بود)

Part18(همه چیز اتفاقی بود)

Part17(همه چیز اتفاقی بود)

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐عشق مافیاصبح ساعت 10ویو جونگ کوک از تخت اومدم بیرون وا...

پارت ۱۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط