بیب من برمیگردم

بیب من برمیگردم
پارت : 46

بعد تموم شدن حرفم مامان و بابای سوهی و سوهون اومدن بیرون و با تعجب به نگا میکردن
باباشون اومدن سمت ما و با کمی اعصبانیت گفت
_ چی جئون جونگکوک ؟ درست شنیدم از خاندان جئون ؟
پوزخندی زدم و با سر تایید کردم که همین کار کافی بود تا برای من زانو بزنه
_ ارباب ببخشید این همه روز نشناختمون
همه تو تعجب بودیم که چرا بابای سوهی و سوهون برای من زانو زد
_ ارباب مطمئنم که نشناختید بزارید من بگم پدرتون جئون جانگه مرد بزرگ و شریفیه من اون موفع که جوون بودم داخل عمارت پدرتون جئون جانگه کار میکردم اون موقع شما فقط ۸ سال سن داشتید
و خب پدرتون بدهی های منو صاف کرد و مقداری پول داد همراه خونه و ماشین که بتونم بیام از دختر مورد علاقم خواستگاری کنم
_ آهان الان شناختم آقای لی سویون
_ بله من همیشه و همیشه مدیون اقای جئون جانگه هستم و میخوام جبران کنم
_ بلند شو و برام جبران کن
ناباورانه بلند شد و منتظر حرفم شد
_ خب شما باید دوست صمیمی من رو بشناسید درست میگم؟
_ ببخشید اما کدوم دوستتون رو میگید ؟ شما اون موقع دوست های زیادی داشتید
_ کیم تهیونگ رو میشناسی ؟
_ بله بله میشناسم اتفاقی افتاده؟
دیدگاه ها (۰)

بیب من برمیگردمپارت : 47_ خب قضیش طولانیه اما من فراموشی گرف...

بیب من برمیگردمپارت : 48با بهت نگاهم کرد تفنگم و دراوردم که ...

بیب من برمیگردمپارت : 45تو این دو سه روز داشتم نا امید میشدم...

بیب من برمیگردم پارت : 44( جونگکوک) پدر و مادر سوهی و سوهون ...

ویو کوکعصبی رفتم تو اتاقم و درشو کوبیدم ویو جیمینرفتم سمت پر...

🦋 wounded butterfly 🦋 part 13 سریع ماشین رو روندم سمت خونم چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط