بیب من برمیگردم

بیب من برمیگردم
پارت : 48

با بهت نگاهم کرد تفنگم و دراوردم که به پام افتاد
_ توروخدا منو نکش هرچی بخوای بهت میدم
اهمیتی ندادم و یه تیر وسط مغزش زدم
بلند شدم و قوسی به کمرم دادم نیشخندم رو صورتم نمایان شد
( جونگکوک)
به سئول که رسیدیم پیاده شدیم
که به اقای لی گفتم
_ خب خونه‌ای چیزی داری ؟
_ بله اقا بربم سوار تاکسی بشیم بریم
سرمو تکون دادم که راه افتادیم
همینجوری داشتیم راهمون رو میرفتیم که یه نفر طعنه محکمی زد بهم برگشتم تا ببینم کیه
یه دختر با لباسای تقریبا باز و با موهای کوتاه سیاه
ماسک و کلاه گذاشته بود
اصلا برنگشت ببینه چه خبره
یه لحظه چشمام سیاهی رفت که یه چیزایی اومد جلو چشمم یه ناشناس که صورتش معلوم نبود و میگفت
+ جونگکوک دوستت دارم
چشمام رو سریع بستم سرگیجه عجیبی داشتم
دیدگاه ها (۰)

بیب من برمیگردمپارت : 43( جنی) دوسال از فوت جونگکوک گذشته و ...

بیب من برمیگردم پارت: 49خیلی حالم داشت بد میشد که اقای لی او...

بیب من برمیگردمپارت : 47_ خب قضیش طولانیه اما من فراموشی گرف...

بیب من برمیگردمپارت : 46بعد تموم شدن حرفم مامان و بابای سوهی...

بیب من برمیگردمپارت: 69گوشی رو کنار گذاشت و باهام چشم تو چشم...

and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 9 " ویو ا.ت : زنگ زدم به ه...

بیب من برمیگردمپارت : 85وقتی رفتیم داخل همه جمع بودن و داشتن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط